سلام سلام
کامنت و ووت یادتون نره چون باعث میشه برای نوشتن انگیزه بگیرم و بوکایی رو اپ میکنم که ووت وکامنت بیشتری میگیرن..
خابالو پشت کانتر اشپرخونه نشسته بود و به ماگ قهوه ای که خیلی وقت پیش یخ کرده بود خیره نگاه میکرد.. لیام باعث شده بود راجب گذشته دوست پسرش کنجکاو بشه...
در واقع هیچی از زین نمیدونست.. تنها اشنایی که زین داشت برادرش هری بود که اونم یه راز دیگه به حساب میرفت.. رابطشون زیادی عجیب به نطر میرسید و خیلی صمیمی بودن..
چند وقت پیش وقتی تو بار خوش میگذروندن، برای چند دقیقه تنهاشون گذاشت و وقتی برمیگشت کاملا مطمعن بود که هری رو کون زین زد و به همین ختم نمیشد اونا زیادی تو حلق هم بودن.. شاید فقط صمیمیت بیش از حد یا یه حساسیت یا حتی حسادت بود.. مدارک هری و زین رو دیده بود اونا برادر بودن و هیچ شکی در این نبود ولی میتونست حس کنه یه چیزایی بینشونه.. خود نایل کس و کاری نداشت و برای همین زیاد پیگیر گذشته زین نبود..
یه ماه از وقتی که زین پیشش اسباب کشی کرده بود میگدشت وتو این یه ماه مثل قبل رابطه پر شور فیزیکال داشتن و به جز اون هیچی... زین و خودش همیشه سرکار بودن و اخر هفته ها زین به مسافرت میرفت و همون یکی دو روز تعطیل رو هم از دست میدادن.. بقیه روزها هم که تا بهم میرسیدن سکس داشتن و بعد هم انقد خسته بودن که تقریبا بیهوش میشدن...
زین- بیبی.. پاسپورتمو ندیدی؟ اگه الان نرم پروازو از دست میدم و باید کلی تو فرودگاه الاف شم..
مومشکی جذاب و هاتی که نیمه لخت جلوش ایستاده بود باعث شد برای لحظه ای مبهوت ش شد..
نایل- این از خوش شانسیه منه یا بدشانسی؟
با خودش زمزمه کرد و سرشو پایین انداخت.. زین برای با اون بودن زیادی خوب بود.. همین الانشم هر جا میرفتن با شخصیت کاریزماتیکش همه رو جذب میکرد.. شاید یه چیزی بیشتر از جذابیت بود انگار داشت بقیه رو طلسم میکرد.. زین همیشه عالی به نطر میرسید برعکس نایل که تنهایی و خلوت رو به بودن با هر کسی ترجیح میداد، تو مرکز توجهات بود..
زین- نایل؟
نایل- کشو پاتختی رو دیدی؟
گذشته از همه اینها، اختلاف سن سه سالشون نایل رو راضی نمیکرد.. تنها دلیلی که گرفتار ادم جذابی مثل زین شد، وضعیت روحی خودش بعد جدا شدن از شان و صورت فوقالعاده زیبا و بدن هات زین بود که نمیشد ازش به راحتی گدشت...
مردای سن بالا براش جذابیت خاصی داشتن و اینکه زین ازش جوون تر بود زیادی ازارش میداد.. زین سعی میکرد مثل دومیناتها رفتار کنه و نایل رو بیبی خودش میدونست درحالی که اینا برای نایل معنی نداشتن..
دونستن اینکه زین به زودی اونو با یه پارتنر کم سن تر عوض میکنه براش عذاب اور بود.. باعث میشد حالت بدی بهش دست بده.. شاید به صداقتش شک داشت به هر حال همه ما میتونیم جنس احساسات رو تشخیص بدیم.. یه چیزی اشتباه بود و نایل با تموم وجود حسش میکرد..
YOU ARE READING
Mistake [z.m_l.s]
Fanfictionداستان زيام و زويي و لرري و تري سام داره لطفا زير ١٧ سال نخونه ممنون لیام- اون خیلی مسته.... فک نکنم بتونه به ما سرویس بده زین از کنار پنجره به پسر نگاهی انداخت و با لبخند شیطانی جواب پارتنرشو داد. زین- اون خوشگله.. و گی گفته ما منتظر میشیم تا اون...