سلام سلاملطفا بوک رو تو ریدینگ لیستتون اد کنید
از سال جدید دست از خساست بردارید و در دادن ووت و کامنت خساست به خرج ندید..
با صدای زنگ در بیدار شد.. دیشب دیر وقت به خونه رسیده بود و تا خود صبح نتونسته بود بخوابه.. با تنبلی سمت در رفت و با دیدن صورت و چشم اسیب دیده زین شکه شد..
هری- خدای من.. چه بلایی سر صورت قشنگت اومده.. زین؟
صورتشو با دستاش قاب گرفت و با تاسف صورت اسیب دیدشو نگاه میکرد.. گونش کبود بود و در اثر ضربه ای که به چشمش خورده بود، سفیدی چشمش خون افتاده بود..
هری- کار اون برایان عوضیه مگه نه.. مردک جرک..
پیشونیشو به سینه هری تکیه داد.. دستاش از شونش اویزون بود و زیادی دلخور به نظر میرسید..
زین- هری من خیلی تنها بودم.. کجا رفته بودی؟ میدونی چقد میخواستم فقط صداتو بشنوم.. اینکه بگی دارم کار درستی میکنم یا نه..
هری اه کشید.. زین نمیتونست تصور کنه چقد داغونه و حتی حوصله خودشو نداره... بعد یه سال رفتن و اومدن، دادگاه هری رو محکوم کرده بود.. پدر لویی پاشو رو گلوش گذاشته بود و اونو به هر شتی متهم میکرد..
هری- متاسفم بیب...من واقعا متاسفم ولی باید میرفتم میدونی که دادگاه داشتم.. باید لویی رو میدیدم..
با شنیدن اسم لویی با دلخوری از هری دور شد..
زین- اره همیشه قضیه لویی بوده و هست.. ممنون هری.. من همیشه اضافه ام...
هری- زین.. مجبور بودم.. تو که میدونی تو چه لجنی گیر کردم.. پدرش داره منو نابود میکنه..
زین ازش دور شد و کلافه به موهاش چنگ زد..
زین- پس من چی؟ میدونی این دو روز چقد بهم سخت گذشته.. میشه بگی کجای زندگیتم؟ من گیج شدم.. نمیدونم دارم چیکار میکنم.. چی درسته چی غلط...
هری ترجیح داد سکوت کنه.. خودش جواب سوال رو نمیدونست. واقعا زین کجای زندگشی بود؟
زین رو مبل نشست و سرشو به دستاش تکیه داد..
هری بهش نزدیک شد و دستشو تو موهاش کشید، زین با دلخوری سرشو کنار کشید و بهش بی توجهی کرد.. همیشه همینطور بود هری اونو خام میکرد..
هری- چی شده؟ میتونیم درستش کنیم هوم؟
نگاه زین صورت خستشو کاوید.. مشخص بود تو دو روز گذشته خواب به چشماش نرفته.. زیر چشماش کبود شده بود و ته ریش کم رنگی که رو صورتش بود نشون میداد حتی حوصله شیو نداشته.. از کارش پشیمون شد..
زین- معذرت میخوام... تند رفتم..
هری- میخوای بریم پیش مادرم.. حال و هوامون عوض میشه و از دست برایان هم راحت میشی.. ولی به موقعش صورتشو میارم پایین.. اون اسهول حق نداشت دست روت بلند کنه.
YOU ARE READING
Mistake [z.m_l.s]
Fanfictionداستان زيام و زويي و لرري و تري سام داره لطفا زير ١٧ سال نخونه ممنون لیام- اون خیلی مسته.... فک نکنم بتونه به ما سرویس بده زین از کنار پنجره به پسر نگاهی انداخت و با لبخند شیطانی جواب پارتنرشو داد. زین- اون خوشگله.. و گی گفته ما منتظر میشیم تا اون...