سلامووت و کامنت یادتون نره..
لطفا بوک رو تو ریدینک لیستتون اد کنین..
کسی با سر انگشتاش صورتشو لمس میکرد و زین میدونست صاحبشون لیامه... نمیخواست بیدار شه، بدنش به خاطر سکس دیشب خسته بود و حتی نمیتونست کمی جابجا بشه..
زین- لیام.. میخوام بخوابم..
با صدایی که به زور شنیده میشد غرغر کرد..
لیام- بانی پاشو.. میخوایم بریم بیرون..
یه چشمشو باز کرد.. لیام کنارش رو تخت نشسته بود و بالا تنش لخت بود.. عضله های کار شده سینه و شکمش زین رو وسوسه میکرد لمسشون کنه..
زین- نمیخوام.. قرار بود تو صبحونه درست کنی..
لیام- میخوایم بریم بیرون شهر.. قرار کلی خوش بگدره..
کمی تو جاش جابجا شد تا لیام رو بهتر ببینه..
زین- ولی من صبحونمو میخوام..
لیام- تو راه صبحونه میخوریم..
زین- میخوام تو برام درست کنی..
عاشق غرغرهای کیوتش بود.. واحتمالا چون بدخواب شده بود تا شب قرار بود غرغر کنه..
لیام- ده دقیقه وقت داری پایین باشی وگرنه ده تا اسپنک رو کونت میگیری..
زین- بکنش بیست تا..
لیام- زین همین الان..
لحن جدی لیام باعث شد با لب و لوچه اویزون رو تخت بشینه.. چشماشو مالید و دوباره رو تخت سقوط کرد..
زین- لیام بزار بخوابم.. چیکار کنم میزاری بخوابم؟
لیام- همین حالا زین..
کلافه رو تخت نشست و زیر پتو رو نگاه کرد و دنبال باکسرش میکشت.. لیام از پایین تخت پیداش کرد و باکسر زین رو بهش داد..
موقع رد شدن از کنار لیام مشت نچندان ارومی به کمر ددیش زد و غرغر کنان سمت سرویس رفت..
لیام- اوچ.. پسر بد.. پسرای بد تنبیه میشن..
زین- مثلا روز تعطیله.. شب که نزاشتی بخوابم.. صبح که نمیزاری بخوابم.. واقعا از دستت ارامش ندارم.. میخواستم تا ظهر بخوابم..
لیام- ساعت یک ظهره...
داخل سرویس نرفته نصف بدنشو تو اتاق برگردوند..
زین- ددی.. ددی مهربونم.. صبحونه بیکن و تخم مرغ میخوام..
لیام- تا بیای پایین امادست
زین واقعا یه بچه پرو بود و بلاخره حرفشو به کرسی مینشوند.. داشت صبحانه اماده میکرد که زین با یکی از پیرهنای لیام که براش کشاد بود، به اشپزخونه اومد.. دستاشو دور کمر لیام حلقه کرد و از پشت بهش چسبید.. دستاشو از رو شکم لیام تا سینه هاش بالا کشید و فشارشون داد..
YOU ARE READING
Mistake [z.m_l.s]
Fanfictionداستان زيام و زويي و لرري و تري سام داره لطفا زير ١٧ سال نخونه ممنون لیام- اون خیلی مسته.... فک نکنم بتونه به ما سرویس بده زین از کنار پنجره به پسر نگاهی انداخت و با لبخند شیطانی جواب پارتنرشو داد. زین- اون خوشگله.. و گی گفته ما منتظر میشیم تا اون...