Part 14

1.6K 182 286
                                    


سلام

ووت و کامنت یادتون نره..

لطفا بوک رو تو ریدینک لیستتون اد کنین..

کسی با سر انگشتاش صورتشو لمس میکرد و زین میدونست صاحبشون لیامه... نمیخواست بیدار شه، بدنش به خاطر سکس دیشب خسته بود و حتی نمیتونست کمی جابجا بشه..

زین- لیام.. میخوام بخوابم..

با صدایی که به زور شنیده میشد غرغر کرد..

لیام- بانی پاشو.. میخوایم بریم بیرون..

یه چشمشو باز کرد.. لیام کنارش رو تخت نشسته بود و بالا تنش لخت بود.. عضله های کار شده سینه و شکمش زین رو وسوسه میکرد لمسشون کنه..

زین- نمیخوام.. قرار بود تو صبحونه درست کنی..

لیام- میخوایم بریم بیرون شهر.. قرار کلی خوش بگدره..

کمی تو جاش جابجا شد تا لیام رو بهتر ببینه..

زین- ولی من صبحونمو میخوام..

لیام- تو راه صبحونه میخوریم..

زین- میخوام تو برام درست کنی..

عاشق غرغرهای کیوتش بود.. واحتمالا چون بدخواب شده بود تا شب قرار بود غرغر کنه..

لیام- ده دقیقه وقت داری پایین باشی وگرنه ده تا اسپنک رو کونت میگیری..

زین- بکنش بیست تا..

لیام- زین همین الان..

لحن جدی لیام باعث شد با لب و لوچه اویزون رو تخت بشینه.. چشماشو مالید و دوباره رو تخت سقوط کرد..

زین- لیام بزار بخوابم.. چیکار کنم میزاری بخوابم؟

لیام- همین حالا زین..

کلافه رو تخت نشست و زیر پتو رو نگاه کرد و دنبال باکسرش میکشت.. لیام از پایین تخت پیداش کرد و باکسر زین رو بهش داد..

موقع رد شدن از کنار لیام مشت نچندان ارومی به کمر ددیش زد و غرغر کنان سمت سرویس رفت..

لیام- اوچ.. پسر بد.. پسرای بد تنبیه میشن..

زین- مثلا روز تعطیله.. شب که نزاشتی بخوابم.. صبح که نمیزاری بخوابم.. واقعا از دستت ارامش ندارم.. میخواستم تا ظهر بخوابم..

لیام- ساعت یک ظهره...

داخل سرویس نرفته نصف بدنشو تو اتاق برگردوند..

زین- ددی.. ددی مهربونم.. صبحونه بیکن و تخم مرغ میخوام..

لیام- تا بیای پایین امادست

زین واقعا یه بچه پرو بود و بلاخره حرفشو به کرسی مینشوند.. داشت صبحانه اماده میکرد که زین با یکی از پیرهنای لیام که براش کشاد بود، به اشپزخونه اومد.. دستاشو دور کمر لیام حلقه کرد و از پشت بهش چسبید.. دستاشو از رو شکم لیام تا سینه هاش بالا کشید و فشارشون داد..

Mistake [z.m_l.s]Where stories live. Discover now