سلامووت و کامنت فراموش نشه
لطفا بوک رو تو ریدینگ لیستتون اد کنید
------
پارت 3وقتی به خونه رسید هوا تاریک شده بود و حالش اصلا تعریفی نداشت.. انقد استرس داشت که حالت تهوع گرفته بود..
با ورودش به خونه ، سر خدمتکار که مرد مسنی بود با عجله بهش نزدیک شد..
استیو- اقا خوبین؟ اقای پین دنبالتون میگشتن.. خیلی نگران و عصبی بودن...
زین-ممنون استیو.. باهاش حرف زدم.. داره برمیگرده خونه...
استیو کمی تو فکر رفت و با نگرانی زین رو که رنگش پریده بود نگاه کرد..
استیو- به من گفتن خدمتکارارو بفرستم برن..
زین- مشکلی نیست.. میتونی بری.. فقط قبل رفتن برام کمی مشروب بیار..
استیو همیشه سعی میکرد باهاش خوب رفتار کنه.. از همون روزی که پاش به این خونه باز شده بود، استیو هواشو داشت و دور از چشم لیام کمکش میکرد.. اوایل رابطشون لیام خیلی خشن و بی احساس بود..
سرشو پایین انداخت و به اتاقشون رفت.. اینکه ترسیده بود رو نمیشد انکار کرد.. امیدوار بود لیام به حرفاش گوش کنه.. از طرفی میترسید با گفتن اینکه پیش لویی بوده بیشتر عصبانیش کنه..
انگشت اشارشو بین دندوناش گذاشت و گاز گرفت. از حساسیت لیام رو خودش خبر داشت و با نگفتن اینکه کجا میره، بی فکری کرده بود.. کتو شلوارشو با لباس راحتی عوض کرد و کمی از مشربی که استیو براش اورده بود خورد.. از پشت پنجره خدمتکارا رو که داشتن میرفتن با نگاهش دنبال کرد..
خونه تو سکوت مطلق بود و زین میدونست بعدش یه طوفان حسابی تو راهه.. با شنیدن صدای در از طبقه پایین پلکاشو رو هم فشار داد..
لیام- زین!
نمیخواست بیشتر از این لیام رو عصبانی کنه.. پس سریع خودشو به پله ها رسوند.. لیام وسط سالن وایساده بود و به نظر خیلی عصبی میومد..
زین- لاو..
با دیدن زین به سرعت پله ها رو دوتا یکی کرد و بالا اومد..
لیام- کدوم گوری بودی؟
نمیدونست چه اتفاقی افتاده ولی لیام خیلی عصبی بود..
با دیدن قیافه عصبی لیام همه جمله هایی که از قبل اماده کرده بود یادش رفت و مجبور شد سرشو پایین بندازه..
لیام چونشو گرفت و سرشو بالا اورد.. حرکاتش دست خودش نبود و از حد معمول خشن تر رفتار میکرد..
لیام- مگه با تو نیستم؟
زین- بزار توضیح بدم.
لیام- توضیح بده..
YOU ARE READING
Mistake [z.m_l.s]
Fanfictionداستان زيام و زويي و لرري و تري سام داره لطفا زير ١٧ سال نخونه ممنون لیام- اون خیلی مسته.... فک نکنم بتونه به ما سرویس بده زین از کنار پنجره به پسر نگاهی انداخت و با لبخند شیطانی جواب پارتنرشو داد. زین- اون خوشگله.. و گی گفته ما منتظر میشیم تا اون...