سلام سلامووت و کامنت یادتون نره..
یه نفر بهم پیشنهاد کرد که اول دوتا از بوکا رو تموم کنم بعد بقیه رو ادامه بدم، میتونید پیشنهاد بدید کدوم دوتا بوک رو اول تموم کنم و حق با اکثریته (اینو تو بوک ها هم میپرسم که در حقشون اجهاف نشه)
لطفا بوک رو تو ریدینک لیستتون اد کنین..
مثانش در حال منفجر شدن بود.. خوابالو بود و به سختی در دستشویی رو پیدا کرد.. وقتی برگشت لیام پشت بهش خوابیده بود..
زین- ددی.. ددی.. بغل میخوام..
وقتی جوابشو نداد بالشش رو برداشت و تخت رو دور زد.. پتو رو کنار زد و خودشو تو بغلش جا کرد.. بدن لیام گرم بود مثل هیتر عمل میکرد.. دستای لیام دورش حلقه شد و اونو بیشتر به خودش چسبوند..
وقتی بیدار شد لیام سرکار رفته بود.. بعد یه دوش سریع، لباس پوشید و از اتاق بیرون رفت.. وقتایی که لیام تو خونه بود خدمتکارا غیبشون میزد.. استیو داشت دستورای لازم برای ناهار رو میداد.. استیو اول هفته میومد و همه کارا تا اخر هفته رو هماهنگ میکرد و بعد غیبش میزد.. خدمتکارا معمولا وقتایی که لیام و زین خونه نبودن میومدن و میرفتن و بادیگاردا همیشه بیرون خونه بودن و اونا بیشتر وقتا تنها بودن..
هفته ها به سرعت میگذشت و وقتایی که لیام مسافرت میرفت یا کار داشت، کلی با زین وقت میگذروند.. برعکس لیام اون دختر بمب انرژی بود و با زین خیلی جور بود.. کلی تنها عضوی از خونواده لیام بود که زین اونو دیده بود.. کلی زین رو دوست داشت ولی مهمتر از همه چی برادرش بود.. زین میدونست اگه پای لیام وسط باشه کلی خیلی راحت قید همه چی رو میزنه و یکی از اون چیزا زین بود..
ده ماه از وقتی با لیام اشنا شده بود میگدشت و تو این مدت به شدت به لیام وابسته شده بود.. زین تمام سعیشو برای درست کردن یه رابطه نرمال با لیام میکرد ولی در اخر چیزی که گیرش میومد تنبیه توی اتاق بازی و یه دومینات بی اعصاب بود..
لیام تو لبتاپش چیزایی رو تایپ میکرد و هر از گاهی زین رو که روی زمین جون میکند رو نگاه میکرد.. بدن بینقصش به خاطر عرقی که روش نشسته بود برق میزد و لپای کونش به خاطر اسپنک های که یه ساعت پیشگرفته بود، حسابی کبود بود..
کاملا سفت بود و قطره های اشک صورتشو میشست.. بلاخره بعد یه 20 دقیقه جون کندن و دیلدو ویبره داری که دقیقا رو نقطه حساسش بود، بدون لمس و فقط با لمس پروستاتش اومده بود. سرشو به چپ و راست تکون داد.. لیام ویبره رو خاموش کرد و کنارش زانو زد..
به زین گفته بود وقتایی که گگ تو دهنشه و نمیتونه حرف بزنه به جای کلمه امن سرشو دو بار به چپ و راست تکون بده..
YOU ARE READING
Mistake [z.m_l.s]
Fanfictionداستان زيام و زويي و لرري و تري سام داره لطفا زير ١٧ سال نخونه ممنون لیام- اون خیلی مسته.... فک نکنم بتونه به ما سرویس بده زین از کنار پنجره به پسر نگاهی انداخت و با لبخند شیطانی جواب پارتنرشو داد. زین- اون خوشگله.. و گی گفته ما منتظر میشیم تا اون...