سلام و فقط تو واتپد جواب سلام منو نميدن و يكم بهم برميخوره☹️ممنون که با کامنت و ووت منو برای ادامه نوشتن، ترغیب میکنید
دوستاني بهم گفتن اين بوك كلا اروتيكه و با بقيه بوكام فرق داره بدانيد و اگاه باشيد، بوك داستان جالبي داره ولي اسمات خشن و اينجور چيزا زياد داره و از كسايي كه خوششون نمياد پوزش ميطلبم
تا جايي كه بتونم سانسور مينويسم، همين كارو ميتونم انجام بدم
------------سم- به تو ربطی نداره بهتره خودتو قاطی نکنی..
لیام بی هیچ حرفی با مشت تو صورتش کوبید و اونو نقش زمین کرد..
بادیگارد سم خودشو بهشون رسوند و با مداخله چن نفر که به نظر میرسید همراه یا بادیگاردای لیام بودن اونا از کلاب بیرون رفتن..
اون شلوغی و دعوا زین رو به شدت شکه کرده بود و بدنش غیر ارادی میلرزید..
زین- م..م..
پلکاشو رو هم فشار داد و باز لکنت لعنتیش سراغش اومده بود و نمیتونست حتی یه کلمه ساده رو بگه
نگاه لیام منتظر صورتشو میکاوید تا حرفشو بزنه ولی زین نمیتونست کلمه های فاکی رو بگه...
لیام- خوبی؟ بهت صدمه زد؟
زین سرشو به نشونه مخالف به چپ و راست تکون داد و سرشو تو یقه اش مخفی کرد.. لباشو تو دهنش گشیده بود و گونه هاش از خجالت سرخ شده بود...
لیام کمی خم شد تا بتونه قیافشو بهتر ببینه.. اون پسر طوری ساکت و گوشه گیر شده بود که لیام حس میکرد کس دیگه رو اشتباهی بیرون کشیده.. پسری که با سم درگیر شده بود جسور و شجاع بود..
لیام- مشکل چیه؟
به نرمی دست زین رو تو دستش گرفت تا مطمعن بشه سم وقتی دستشو پیچ.نده بود بهش صدمه نزده باشه
زین- ب...
غیر ارادی دستاشو رو دهنش گذاشت و فشار داد.. با بیچارگی لیام رو نگاه کرد و به سرعت روی چشماش یه لایه اشک نشست..
لیام متوجه اضطراب و نگرانی زین شده بود ولی دلیلشو نمیفهمید.. کاملا میشد تو چشماش عجز و ناتوانی رو دید..
لیام- بیا اینجا..
پالتوشو در اورد و رو شونه های زین انداخت و اونو جلو کشید.. سر زین رو به شونش تکیه داد تا کمی اروم شه.. یه دستش پشت گردن زین بود و با دست دیگه پشتشو نوازش میکرد تا ارامش بخش باشه..
دستای زین دور کمرش حلقه شد و حس خوبی به لیام میداد.. بوی عطر و سیگارش با هم مخلوط شده بود و یه عطر تلخ دلنشین داشت..
لیام- فک کنم یکم دیگه اینجا بمونیم یخ بزنیم..
تک خنده ای از بین لبای زین فرار کرد..
YOU ARE READING
Mistake [z.m_l.s]
Fanfictionداستان زيام و زويي و لرري و تري سام داره لطفا زير ١٧ سال نخونه ممنون لیام- اون خیلی مسته.... فک نکنم بتونه به ما سرویس بده زین از کنار پنجره به پسر نگاهی انداخت و با لبخند شیطانی جواب پارتنرشو داد. زین- اون خوشگله.. و گی گفته ما منتظر میشیم تا اون...