سلام سلامووت و کامنت یادتون نره...
لطفا بوک رو تو ریدینک لیستتون اد کنین..
زین با احساس سردرد و کمر درد شدید از خواب بیدار شد. اهی از درد کشید. خودشو جابجا کرد تا درد کمرش کمتر شه اما با تیر کشیدن سوراخش چشماش پر اشک شد..
زین- فاک.. این درد داره.. خیلی درد داره..
در باز شد کسی به تخت نزدیک شد. با احساس دستای بزرگ لیام روی کمرش نفسش بند اومد.. با اینحال که بدنش خسته بود و نمیتونست تگون بخوره و همه اینا تقصیر لیام بود، تنها کسی گه میخواست پیشش باشه خرس بداخلاقش بود..
زین- درد دارم.. فاک
با پشت دستاش چشماشو مالید و به زور باز نگهشون داشت..
لیام- کجات درد میکنه؟ میخوای بگم دکتر بیاد؟
زین- نه اون دکتر هیز دنبال بهونست دست مالیم کنه..
لیام- یادم نرفته چطور با لگد بیچاره رو پخش زمین کردی.. اون ديگه جرات نميكنه بهت نزديك شه
لیام کمرشو ماساژ داد و با لحن ارومی زمزمه کرد..
زین- چرا انقد خشن رفتار کردی؟ نباید دردش انقد افتضاح باشه
حق داشت لیام نه تنها از کاندوم استفاده نکرد.. خودشو چن بار تو زین خالی کرده بود.. کمر و زیر دلش درد میکرد و نمیخواست از تخت بیرون بیاد.. برای دفعه اول میتونست کمی بهش اسون بگیره
- بزار کمکت کنم ... میبرمت حموم...
- تو بهم اهمیت میدی؟ مهم نیست هرکاری بکنم مگه نه.. تو قرار نیست عوض بشی..
دستشو رو شکمش فشار داد و سمت لیام چرخید تا صورتشو تو سینه لیام پنهون کنه..
- بهت گفته بودم نزار هرکسی لمست کنه.. اگه یه بار دیگه ببینم با اون یارو هری یا هر کس دیگه، گرم گرفتی همینه که هست.. شانس بیاری بزارم برگردی سرکار..
- هری تنها دوستیه که دارم.. چطور میتونی اینو بگی..
لیام- دیشب و امروز اصلا خوب رفتار نکردی و باید اشاره کنم رفتارت تو شرکت قابل قبول نبود.. تو عین دختر بچه ها قهر کردی و رفتی..
زین- تقصیر خودت بود.. تو سرم داد زدی.. بعضی وقتا منو میترسونی..
لیام هشدار دهنده نگاهش کرد و باعث شد زین اب دهنشو با صدا قورت بده..
زین- اونطوری نگاه نکن..
لیام- چطوری؟
زین- اینطوری دیگه.. طلبکار.. یه جوری که انگار میخوای منو بزنی..
زین رو بین دست و پاش گیر انداخت و پشت گوششو خیس بوسید.. گوشای زین زیادی حساس بود و اصلا دوست نداشت لمس بشن.. با پشت دستش گوششو خاروند و اخم کرد..
YOU ARE READING
Mistake [z.m_l.s]
Fanfictionداستان زيام و زويي و لرري و تري سام داره لطفا زير ١٧ سال نخونه ممنون لیام- اون خیلی مسته.... فک نکنم بتونه به ما سرویس بده زین از کنار پنجره به پسر نگاهی انداخت و با لبخند شیطانی جواب پارتنرشو داد. زین- اون خوشگله.. و گی گفته ما منتظر میشیم تا اون...