سلامدر دادن ووت و کامنت خساست به خرج ندین..
لیام دستمال گردن رو از رو چشماش برداشت تا چشمای خوشرنگشو ببینه..
لیام- واقعا فک کردی تموم شد؟ تازه اول شبه...
لویی- نه.. خواهش..
لیام نذاشت بیشتر حرف بزنه و با فرو کردن دوتا انگشتاش تو دهن پسر اونو ساکت کرد... همزمان صورتشو میبوسید و لباشو مک میزد..
لیام- خوب خیسشون کن.. به جز حرف زدن میتونی استفاده های دیگه ای ازش بکنی..
انگشتاشو تا ته تو گلوش فرو کرد و باعث شد عق بزنه و چشماش که تازه داشت اشکشون خشک میشد دوباره تر بشه..
مژه هاش به هم چسبیده بود و قطره های اشک بی وقفه از چشماش پایین میریخت...
انگشتاشو بیرون کشید و بهش اجازه نداد نفسش جا بیاد.. خودشو به لباش فشار داد..
لیام- برام ساک بزن...
لویی بیجون لباشو از هم باز کرد و زبونشو رو عضو سفت لیام کشید..لیام موهاشو بین انگشتاش گیر انداخت و سرشو بیشتر به خودش فشار داد..
لیام- تو چرا بیکاری؟
سیگار نیمه سوخته رو از بین لبای زین گرفت و یه کاندوم تو صورتش پرت کرد... پوک عمیقی گرفت و دودشو تو صورت پسر کوچیکتر فوت کرد...
زین- قرار حس خوبی بهت بدیم..
لیام نیشخند زد و خودشو از تو دهن لویی بیرون کشید.. پسر رو تو بغلش بالا کشید تا پشتش به سینش بچسبه و شروع کرد به مکیدن و گاز گرفتن شونه و گردن پسر کوچیکتر..
پاهاش رو بین پاهای لویی گذاشت و از هم بازشون کرد تا زین بتونه راحت بین پاهاش بشینه ...
به سینه لیام تکیه داده بود و لبهاش از هم باز مونده بود.. به نظر میرسید اون دوتا قصد ندارن فعلا بیخیال بشن و لمس شدنش توسط اونا قرار بیشتر از این طول بکشه..
لیام لباشو رو لبای لویی چسبوند و شروع کرد به مک زدن زبونش کرد و دستاش رو باسن لویی بود تا لرزششو کنترل کنه..
زین همونطور که انگشتاشو تو پسر تکون میداد روش خم شد و نوک سینه سفت شدشو مک زد و گاز گرفت..
نفس لویی گرفت و به هق هق افتاد..
لویی- اههه... دی.. دیگه... هق... نمیتونم...
زین لویی رو برگردوند و به سینه لیام فشار داد...کاندوم رو رو خودش کشید و واردش شد. سعی کرد پروستاتش رو پیدا کنه..
توی سینه لیام نفس نفس میزد و ناخوناش پوست لیام رو خراش میداد..
لیام- اون عالیه... به نظرت میتونه همزمان برام ساک بزنه...
YOU ARE READING
Mistake [z.m_l.s]
Fanfictionداستان زيام و زويي و لرري و تري سام داره لطفا زير ١٧ سال نخونه ممنون لیام- اون خیلی مسته.... فک نکنم بتونه به ما سرویس بده زین از کنار پنجره به پسر نگاهی انداخت و با لبخند شیطانی جواب پارتنرشو داد. زین- اون خوشگله.. و گی گفته ما منتظر میشیم تا اون...