Part 7

1.8K 205 360
                                    



سلام سلام

امیدوارم مریض نشین


ووت و کامنت یادتون نره..

زین- من سگ نیستم که برم تو قفس...

لیام- از حالا به بعد تو هر چیزی هستی که من بگم..

زین با ناباوری لیام رو که به شدت جدی شده بود رو نگاه کرد.. واقعا هیچ راهی نداشت که زین تو اون قفس بره..

 واقعا هیچ راهی نداشت که زین تو اون قفس بره

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

زین- نه.. من تو اون قفس نمیرم.. نمیتونی مجبورم کنی

لیام دستاشو رو شونه های زین گذاشت و در حالی که اونو سمت قفس هل میداد و تو گوشش زمزمه کرد

لیام- انقدرام بد نیست.. عادت میکنی

زین خودشو کنار کشید و با فاصله از لیام ایستاد.. سرشو تند تند به چپ و راست تکون داد..

زین-نه.. نه .. ممنون ترجیح میدم رو مبل بخوابم..

لیام- اگه اونجا نخوابی حق خوابیدن نداری...

لیام کاملا میتونست اضطراب و نگرانی و ترس زین رو بفهمه.. نمیخواست از همون اول باعث بشه زین گارد بگیره پس خیلی اروم و با ملایمت باهاش برخورد میکرد..

میتونست دستشو بگیره و اونو تو قفسش بندازه و درش رو قفل کنه، ولی اینکارو نکرد..

زین- پس نمیخوابم..

لیام- پس تا صبح گوشه اتاق وایمیستی..

زین رفت و گوشه اتاق وایساد..

لیام نیشخند زد اگر زین زیر بار نمیرفت اونم ادامه میداد تا مجبورش کنه.. اونو اتاق خودش برد و کنار در، گوشه اتاق گذاشت تا وایسه

لیام- حق نداری بشینی..

زین- ولی تو گفتی نمیتونم بخوابم نه اینکه کل شبو وایسم.. این دیونگیه...

لیام- در غیر این صورت مجبوری بری تو قفس..

زین جک اس رو لب زد و با کج خلقی گوشه اتاق وایساد و روشو سمت دیوار کرد.. تنها کاری که میتونست بکنه قهر کردن بود..

لیام برای قهر کردن بچه گانش سرشو تکون داد و بعد عوض کردن لباساش رو تخت دراز کشید..کمی کتاب خوند و بدون اینکه چراغ مطالعه رو خاموش کنه خوابید.. دوربین گوشه اتاق فردا نشون میداد زین تونسته چن ساعت سر پا دوم بیاره.. و قرار چه تنبیهی بگیره.

Mistake [z.m_l.s]Where stories live. Discover now