Part 7: Fall Deeper

358 58 3
                                    


پارت هفتم (یه سقوط عمیق‌تر)

Oops! Ang larawang ito ay hindi sumusunod sa aming mga alituntunin sa nilalaman. Upang magpatuloy sa pag-publish, subukan itong alisin o mag-upload ng bago.

پارت هفتم (یه سقوط عمیق‌تر)

صدای آروم زمزمه‌ی آوازش توی سرم می‌پیچید. رفتم و رفتم و رفتم، تا دوباره رسیدم به همون آرامش و خلاء. چشمام رو که باز کردم دیدم دوباره توی عمق آبم. ولی برخلاف قبل اصلا نترسیدم. فقط سعی کردم تا جایی که میتونم ازش لذت ببرم، تا اینکه دیدم انگار دارم نفس کم میارم.

سریع چشمام رو محکم بستم و تمرکزم کردم تا بتونم برگردم به حالت عادی، ولی وقتی چشمام رو باز کردم هنوزم تو عمق آب بودم.

دوباره چشمام رو بستم و تمرکز کردم، و بعد بازشون کردم، ولی بازم توی آب بودم.

یهو متوجه شدم این دفعه یه چیزی فرق داره. همه چیز دور و برم قابل لمس بود. سنگینی آب رو حس میکردم. فشار تنگی نفس روی سینه‌ام رو حس میکردم. انگار همه چیز واقعی بود. من واقعا توی آب بودم.

با همین فکر دست و پاهام به كار افتاد. با درموندگی به همراه آخرين نفسم سعی کردم خودم رو به‌زور برسونم به سطح آب، ولی هرچقدر دست و پا میزدم نمی‌رسیدم.

یهو وسط اون فشاری که روم بود، آب وارد بینی شد و سرم و چشمام و گلوم به شدت سوخت. دیگه نفسی برام نمونده بود. دوباره آب با فشار وارد بینی‌م شد و سوختم.

داشتم خفه میشدم. اینجا خواب نبود. من واقعاً وسط آب بودم. من افتاده بودم توی استخر... من داشتم غرق میشدم... من داشتم میمردم...

تو همون لحظه‌ها بود که صدای محکم برخورد چيزی به آب رو شنيدم، و بعد قُل قُل آب از دور بهم نزدیک شد. خیلی طول نکشید که دستی زیر بغلم حلقه شد و محکم کشیده شدم بالا.

بین اون تکون‌ها و ضربه‌هایی که بهم وارد میشد، لا به لای چشمام رو به زحمت کمی باز کردم. همه چیز رو تار و تاریک میدیدم، ولی حداقل مطمئن بودم دیگه وسط آب نیستم. انگار یکی اومده بود و نجاتم داده بود.

یهو متوجه صورتی شدم که هی بهم نزدیک میشد و لب‌های داغش رو محکم روی لب‌های من قرار میداد و حرارتی گرم رو از اون بین وارد ریه‌ام میکرد، و بعد میرفت عقب به قفسه سینه‌ام فشار می‌آورد. صدای جدی و مضطربش هم مدام توی گوشم زنگ میزد که میگفت:

Lost | گم شدهTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon