Secrets

994 69 7
                                    

توجه!!!!این پارت رو من ننوشتم!!!!!!جزوه افسانه های یونان باستانه و میتونید سرچ کنید و بیشتر در موردشون بخونید

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.

توجه!!!!
این پارت رو من ننوشتم!!!!!!
جزوه افسانه های یونان باستانه و میتونید سرچ کنید و بیشتر در موردشون بخونید. من فقط از این افسانه یه فیکشن نوشتم!

[راز تولد لی سه رین]

در یونان باستان، در ابتدای آفرینش خائوس (خلاء) به وجود آمد. بعد گایا (زمین) و بعد به ترتیب تارتاروس (جهنم) و اروس (شهوت)، اربوس (تاریکی) و نوکس (شب)، همرا (روز) و آیتر (فضا) و خارون (مرگ)، اورانوس (آسمانها)، پونتوس (دریاها) و اورئا (کوه ها) متولد شدند.
اورانوس (آسمان) هر شب با گایا (زمین) هم آغوشی می‌کرد. از این هم آغوشی ۱۲ تیتان به وجود آمدن تا بر زمین فرمانروایی کنند.
اورانوس که در واقع پدر این ۱۲ تيتان بود از آنها تنفر داشت به همین جهت آنان را در تارتاروس (جهنم) زندانی کرد. این عمل باعث خشم مادرشان گایا (زمین) شد و از تیتان‌ها خواست انتقامشان را از اورانوس (آسمان) بگیرند.
تنها کورونوس که کوچکترین تيتان بود حاضر به انجام این کار شد. و بعد شکست اورانوس وارث آفرینش شد و به سلطنت خدایان رسید ولی تيتان ها رو از تارتاروس (جهنم) آزاد نکرد.
اورانوس و گایا پیش‌بینی کردند که خود کورونوس هم توسط فرزندش سرنگون می‌شود.
زمانی که کورونوس با رئا خواهرش ازدواج کرد، حاصل این ازدواج به ترتیب هستیا، دمتر، پوزئیدون، هرا، هادس و زئوس بودند. اما کورونوس برای اینکه پیش‌بینی والدینش به حقیقت نپیوندد هر کدام از بچه‌های خود را هنگام تولد می‌بلعید، دریغ از اینکه سرنوشت قبلا رقم خورده بود.
هنگام تولد زئوس، یعنی آخرین فرزند کورونوس، رئا همسر او که به شدت از کار او خشمگین بود، فرزند خود را نجات داد و بدون اینکه کورونوس متوجه شود او را به جزیره کرت (در نزدیکی یونان) برد و بزرگ کرد.
هنگامی که زئوس بزرگ شد پدرش کرونوس را کشت و برادران و خواهران خود را نجات داد و قدرت آفرینش را میان خود و خواهران و برادرانش تقسیم کرد.
زئوس فرمانروای آسمان ها شد. بعد از او پوزیدون فرمانروای زمین و دریاها شد و دنیای دوزخ و مردگان نسیب هادس شد.
زئوس جوان ترین فرزند کورونوس و رئا بود، با این حال بیشترین قدرت به او رسید و پادشاه خدایان شد. او برتر از تمام خدایان و حکمفرمای بزرگ بود. قانون، عدالت و معنویت را تعیین می‌نمود ولی نه قادر متعال بود و نه دانای کل. هم می‌شد با او به مخالفت برخاست و هم او را فریفت.
وقتی برادر بزرگترش پوزیدون او رو فریب داد و قدرتش را دزدید، زئوس با قدرتی اسرارآمیز و مرموز به اسم سرنوشت و تقدیر اشنا شد که از او نیرومندتر بود. غرور شکسته شده اش او را برانگیخت تا با سرنوشت مبارزه کند و به دنبال قدرت گم شده ی خود بگردد تا بتواند برتری خود را به همه ثابت کند...
قافل از اینکه پوزیدون تمام آن قدرت را در نطفه ای روی زمین پنهان کرده.
نطفه ای که بعدها به دختری زیبا ولی نفرین شده تبدیل شد...

Lost | گم شدهTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang