𝗣𝗮𝗿𝘁 𝟔°

927 158 48
                                    

+ممنون

چیزی نگفت و با گوشیش مشغول شد.

+بی ادب..ازت تشکر کردم

_منم شنیدم

'رو مخ'

با صدای گوشیم پیام رو باز کردم.

جی=بیاین سالن غذا خوری

+باید بریم پایین

سوار آسانسور شدیم و رفتیم پایین.
کنار هانسه نشستم و هیونجین هم روبروم.

×امشب باید بریم کلاب زتا

هیونجین اخم کرد و گفت:

_منم باید بیام؟

×اره..و مثل آدم رفتار کن

_خودش آدم نیست

کریس چرخی به چشماش داد و یواشکی از هانسه پرسیدم:

+سری قبل که رفتین چیزی شد؟

×اره..مثل اینکه سابقه درخشانی داره..آشنا در اومد با رئیس زتا..اشنا بد..یکم بینشون بحث شد که کریس فرستادش برگشت..برای همین زودتر اومد اون روز..

+فاک..خیلی خشن بود؟

×یونجون؟

+اره

×نه بابا دیوونس فقط

سری تکون دادم و کریس گفت:

×توهم میای فلیکس

حسابی جا خوردم و گفتم:

+من؟

×اره..حالا که باید باهم دیگه کار کنیم بهتره تو رو هم بشناسن

سری تکون دادم و قاشق رو تو دهنم کردم.

.........

از ظهر استرس داشتم و معدم حسابی درد میکرد.
هواسمو با یکم میکاپ پرت کردم و سعی کردم سکسی به نظر برسم.
بلاخره این اولین دیدار با ادمای جدید بود!
گرچه من میشناختمشون ولی اونا منو نمیشناختن!
چشمام کاملا خمار و دودی شده بود و فکر میکنم بس بود!
لباس هامو پوشیدم و دستکش های چرم رو دستم کردم.
هیونجین هم آماده بود و زیادی سکسی شده بود!
سوار ماشین شدیم و سعی کردم خودمو آروم کنم.
هیونجین دستامو گرفت و آروم گفت:

_اروم باش

سری تکون دادم و گفتم:

+دارم سعی میکنم

بوسه یهویی رو لبام زد و گفت:

_سکسی شدی

مشتی به رونش زدم و گفتم:

+همیشه بودم

_نه..تو فقط ی کاپ کیکی

و خنده ای کرد.
لحنش جدی شد و کنار گوشم گفت:

_هواست باشه..جای خیلی خوبی نمیریم..تقریبا همشون دیوونن..سعی کن باهاشون دهن به دهن نشی

𝗠𝗮𝗳𝗶𝗮 𝗜𝗻 𝗧𝗵𝗲 𝗠𝗼𝗿𝗻𝗶𝗻𝗴°(𝗦𝗲𝗮𝘀𝗼𝗻¹)Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt