𝗣𝗮𝗿𝘁 𝟐𝟐 𝗧𝗵𝗲 𝗘𝗻𝗱°

994 138 116
                                    


_به موقع اش میفهمی لی مینهو

سکوتی برقرار شد و کریس گفت:

×اره..اونا فهمیدن من پارتنر دارم

+به نظرم بهتره فراموش کنیم این بحث رو

+الان چیزای مهم تری داریم!

×درسته

×امروز زتا و هارلی بهمون ملحق میشن و تا شب آماده میشیم برا حمله

_به هارلی اعتماد نکن

دوباره سکوت شد و هیون ادامه داد:

_اعتماد نکن

×چرا؟

_اونا به هیچکس جز خودشون اعتماد ندارن

_اگه یهو اون وسط با خودتونم دشمن شدن تعجب نکنید

+یعنی میگی اونا طرف بنگتن ان؟

_خیر

_طرف هیچکس نیستن

×ولی ما نمیتونیم

×خیلی وقته برنامه ریزی کردیم و بهمون اعتماد کردن

هیونجین شونه ای بالا انداخت و بیخیال زمزمه کرد:

_من فقط بهتون گوشزد کردم

_حواستون باشه

×کی هویت تو مشخص میشه؟

هیونجین با لحن ترسناکی رو به هانسه گفت:

_به زودی

................

+استرس دارم

_چرا؟

از نرده های چوبی به پایین نگاه کردم و گفتم:

+این همه آدم تو این خونه..وسط بیابون.. نباید استرس داشته باشم؟

_قرار نیست من و تو بمونیم

+چی؟

_من بلاخره موفق شدم اینارو پیدا کنم

و برگه هایی رو بهم نشون داد.

+اینا چیه؟

_برگه هایی که باید برای پدرم ببرم و منو جانشین خودش بکنه

_تو این برگه ها مهم ترین اتفاق های هر گروه نوشته شده و به شدت مهمه

_فقط مال کریپس مونده بود که اونم پیدا کردم

_اینا درگیر میشن و من و تو خیلی راحت فرار میکنیم

_اینارو میدم به پدرم و تموم!

+ولی این دزدیه!

_منم دزدم!

+تو باید به کریس میگفتی!

_من باید از زیر دستم اجازه بگیرم؟

+هنوز که زیر دستت نیست!

𝗠𝗮𝗳𝗶𝗮 𝗜𝗻 𝗧𝗵𝗲 𝗠𝗼𝗿𝗻𝗶𝗻𝗴°(𝗦𝗲𝗮𝘀𝗼𝗻¹)Where stories live. Discover now