𝗣𝗮𝗿𝘁 𝟐𝟎°

730 125 49
                                    


+چقدر میگیری؟

با ترس بهم نگاه کرد و عینکم رو دادم پایین.

+هیش

+دوربین داره همه اینارو ضبط میکنه

+ازت میخوام برق رو برای 20 دقیقه قطع کنی و این تیکه رو پاک کنی

+و حدس بزن چی؟

+ 3 برابر پولی که میگیری رو بهت میدم

+هوم؟

+خوب نیست؟

سری به نشونه مثبت تکون داد و 'خوبه' ای زمزمه کردم.
هیونجین خونه نبود و کارم راحت شده بود.
همین که برق قطع شد سریع خودمو به اتاقش رسوندم و توی تاریکی شروع به گشتن کردم.
کشو ها پر از برگه هایی بودن که هیچ ایده ای راجبشون نداشتم و به نظر ، اونقدر هاهم مهم نمیومدن!

+واقعا چطوری میتونم بهش اعتماد کنم؟

+اعتماد کردن به یکی مثل خودت خیلی سخته!

+شکی در این نیست که الان اون خدا ما محسوب میشه

+ولی..اون داره دروغ میگه

+نمیدونم راجب چی ولی ی چیزی این وسط درست نیست!

کشو ها رو تند تند باز کردم و با کلی عکس مواجه شدم.
نور گوشیم رو انداختم روی عکسا و در کمال تعجب با یک پک کامل از عکس های خودم مواجه شدم.
تعدادشون خیلی زیاد بود و حتی عکس های خیلی قدیمی هم از من وجود داشت!
حتی وقتی 12 سالم بود!
عکس هارو زیر و رو کردم و ی برگه کاهی پیدا کردم.
با خط ریز و انگلیسی روش چیزایی نوشته شده بود که نمیتونستم بخونم.
فقط تونستم اسمم رو که بزرگ نوشته شده بود بخونم!

+اسم من رو این برگه چیکار میکنه؟

+شاید میخواسته منو بشناسه فقط؟

برگه و عکس هارو برگردوندم و کشو دیگه ای رو باز کردم.
عکس از همه بود!
کریس ، جی، لینو ، هانسه ، جیسونگ، زتا، هارلی ، بنگتن و در کمال تعجب جونگین!
حتی تیونگ و جهیون و امبر!
یجی و ریوجین!

+اینجا چخبره؟

+عکس جونگین این وسط چی میگه؟

+چرا باید عکس دوستاش رو داشته باشه؟

کشو دیگه ای رو باز کردم و بازم پر از برگه!
به ساعت نگاه کردم و با فهمیدن اینکه یک دقیقه وقت دارم ، همه جارو مرتب کردم و از اتاق خارج شدم.
همین که به اتاق رسیدم برق وصل شد و اهی کشیدم.
نگاهی به زخم های صورتم کردم و بیشتر ناامید شدم.

+بعید میدونم اینا خوب بشن!

×خوب میشن نگران نباش

+هین..

+قبلا هیونجین حالا توهم اضافه شدی؟

خنده ای کرد و گفت:

×تو فقط زیادی ترسویی داداش کوچولو

𝗠𝗮𝗳𝗶𝗮 𝗜𝗻 𝗧𝗵𝗲 𝗠𝗼𝗿𝗻𝗶𝗻𝗴°(𝗦𝗲𝗮𝘀𝗼𝗻¹)Where stories live. Discover now