𝗣𝗮𝗿𝘁 𝟖°

910 166 95
                                    

چندتا ضربه به در زدم و صدای آروم جونگین رو شنیدم که گفت بیام داخل.

+سلام کوچولو..خوبی؟

کنارش روی تخت نشستم و موهاش رو ناز کردم.
لبخند کیوتی زد و گفت:

×دلم برات تنگ شده بود هیونگی

+منم همینطور کیوتی

ی جوری لبخند زد که چشماش خط شدن و قلبم ذوب شد.
محکم بغلش کردم و گفتم:

+انقدر کیوت نباش

×ولی من که کاری نمیکنم هیونگییییی

+تو هیچ کاری هم نکنی کیوتی

لباش اویزون شد و گفتم:

+چیزی شده؟

×ددی همش سرش شلوغه اصلا به من توجه نمیکنه

همیشه دلم برای جونگین می سوخت!
تفاوت سنی زیادی که داشتن،کریسی که لیدر بود و جونگینی که خیلی حساس بود.
قطعا کریس از صبح تا شب مشغول بود و وقت نمیکرد به جونگین برسه و جونگین هم خیلی حساس بود.
زود ناراحت میشد. زود گریه میکرد.
به ندرت میرفت بیرون و حتی از اتاق هم خیلی کم پیش میومد بیاد بیرون.
و بهش حق میدادم توجه بیشتری بخواد.

+بهت حق میدم کیوتی..ولی میدونی که هیونگی هست؟

سرشو تند تند تکون داد و با لحن کیوت گفت:

×اره..هیونگی همیشه هست..

×هیونگی میشه باهام بازی کنی؟

+اره عزیزم..

جیغ آرومی کشید و سمت کمدش رفت و ی بازی که هیچی ازش سر در نمیوردم ، از کمدش در اورد.

...........

در رو آروم بستم و با کریس مواجه شدم.
با صدای آروم گفتم:

+ترسیدم

از قیافش مشخص بود خیلی خستس!

×خوابیده؟

+اره..باهم کلی بازی کردیم و خوابید..

×ممنون

+اوم.. یکم ناراحت بود..

×فاک..من واقعا دارم تلاش میکنم ولی باشه..بازم سعی میکنم بیشتر پیشش باشم..

لبخندی زدم و گفتم:

+شب بخیر

×شب بخیر

در اتاقمو باز کردم و هیونجین رو دیدم که خوابیده بود.
لباسام رو در اوردم و رفتم زیر پتو.
دست هیونجین رو روی کمرم حس کردم و هیسی کشیدم.
آروم زمزمه کرد:

_متاسفم

برگشتم سمتش و گفتم:

+تو واقعا کیی

دستشو روی گردنم کشید و گفت:

_من فقط میدونم عاشقت شدم فلیکس

𝗠𝗮𝗳𝗶𝗮 𝗜𝗻 𝗧𝗵𝗲 𝗠𝗼𝗿𝗻𝗶𝗻𝗴°(𝗦𝗲𝗮𝘀𝗼𝗻¹)Where stories live. Discover now