ووت❤️
کامنت 🗨️
فالو 📳
قسمت : پنجمبا عجله وارد خونه شد و همون دم در شروع کرد به درجا زدن و مالوندن دستهای یخ زدهاش به همدیگه.
تو جفت دستهاش ها کرد و داشت کفشهاش رو با دمپایی عوض میکرد که با پیچیدن دستهای بزرگی دور بدنش و غرق شدن تو آغوش سهون شوکه شد.
شوکه سرش رو چرخوند تا نگاهش رو به سهون بده.
بهم خیره شدن و لوهان فقط پلک های پشت هم و گیج میزد.
ضربان قلبش رو احساس نمیکرد و حتی نفس نمیکشید.
مگه جذابیتهای مرد روبروش میذاشت درست نفس بکشه؟!
سهون خندهای از حالتش کرد و بوسهی سبکی روی لبهای یخ زدهاش گذاشت.
_لباس گرم تر نداری بپوشی؟!
با صدای کلفتش گفت و لوهان بخاطر چسبیدن بدنش به مال سهون میتونست خیلی راحت صداش رو تو بدن خودش حس کنه.
آب دهنی قورت داد و بالاخره به حرف اومد.
+چ...چرا دارم...
_پس چرا نمیپوشیشون؟! هوا سرده دم صبح...مریض میشی...
+نه نمیشم...اونقدرا هم سرد نیست...
لوهان معذب گفت و وقتی تازه متوجه موقعیتشون شد و از گیجی در اومد تو جاش تکونی خورد.
موقعیت الانشون عجیب بود، در واقع سهون برید و دوخت و اونم مثل احمقا سر تکون داد.
اینکه رو مردی که اینجوری جذاب بغلش کرده بود کراش زده بود غیر قابل انکار بود ولی خب این حد از صمیمی بودن برای رابطهاشون زیادی زود نبود؟!
همون طور تو چشمهای سهون خیره بود و فکر کرد.
با بالا پریدن ابروهای سهون ترسیده ضربان قلبش بالا رفت، دوباره افکارش رو بلند گفته بود؟!
_امروز نمیرم سر کار...میخوام باهات حرف بزنم و یه کمی وقت بگذرونیم...
لوهان فقط تونست صدای بدون مفهومی از لای لبهاش بده بیرون.
سهون بالاخره عقب کشید اما لوهان به همون اندازه باهاش جلو رفت.
با خندهی سهون معذب عقب کشید و با قیافهی چروک شده بهش پشت کرد و الکی خودش رو مشغول کفشش نشون داد.
صورتش داغ شده بود و مطمئن بود تا الان لپهاش قرمزِ قرمز شدن.
خودش رو بخاطر حرکت ضایعش لعنت کرد و آروم طوری که سهون نفهمه پشت دست خودش رو نیشگون محکمی گرفت.
سهون مخدری چیزی بود؟!
چرا نمیذاشت دو دقیقه از تفکراتش بگذره و بعد اینجوری گند بزنه؟!
YOU ARE READING
🧛🏻♂️a real manhwa🧛🏻♂️ [کامل شده]
Fanfiction🧛🏻♂️A real manhwa🧛🏻♂️ "یه مانهوای واقعی" نویسند: boom ژانر: رومنس، اسمات، فلاف، فانتزی، سوپرنچرال، طنز، ددی کینک، هپی اندینگ،... کاپل: هونهان کامل شده همیشه فکر میکردم موجودات تخیلی یه جایی تو یه دنیای دیگه زندگی میکنن، مطمئن بودم چون دوسشون...