🧛🏻‍♂️ part:16 🧛🏻‍♂️

295 75 45
                                    


درست تو لحظه‌ی فرو رفتن دندون‌های تیونگ تو گردن لوهان، برقی از بدن هیولین که توی حمام مشغول دوش گرفتن بود رد شد و شوکه آب رو‌ بست و یکم تمرکز کرد.

*این...بوی لوهانه؟!

شوکه گفت و با سرعت از حمام زد بیرون و سمت راه پله رفت و وقتی لوهانِ درازکش شده روی زمین رو‌ دید که با چشم‌های از حدقه در اومده به سقف خیره بود جیغی کشید و سمتشون رفت و برادرزاده‌اش رو تقریبا ازش کند و سمتش برگشت.

*پسره‌ی احمق...چرا لوهانو گاز گرفتی؟!

سر پسر بچه که دور دهنش خونی شده‌ بود جیغ کشید و با قدرتش اون رو از خودش و لوهان دور نگه داشت، چون پسر بچه هنوزم مثل وحشی‌ها دست و پا می‌زد تا به سمت لوهان حمله کنه و خونش رو بمکه.

هیولین شوکه سمت لوهان برگشت و محکم جای زخمش رو فشرد.

*لو...لوهان به من نگاه کن...چیزی نیست الان درستش می‌کنم...

گفت و وقتی نگاه لوهانِ وحشت‌زده روش افتاد بغلش کرد و سمت اتاق بردش.

☁️☁️☁️☁️☁️☁️☁️☁️☁️☁️☁️☁️☁️☁️

آروم چشم‌هاش رو باز کرد و آب دهنش رو قورت داد تا شاید بتونه گلوی خشکش رو یکم تر کنه.

+سهون...

وقتی که حس کرد تو بغل کسیه با صدای خش‌داری سهون رو صدا زد.

_جانم عزیزم...

با تلاش نگاهش رو به سهون داد و همین حرکت کوچیک باعث شد درد وحشت‌ناکی از گردنش شروع بشه و تا مغز استخونش رو بسوزونه.

+درد دارم...

با بغض گفت و نگاه سرخش رو به سهون داد.

_می‌دونم عزیزم...می‌دونم...

+تیونگ...تیونگ محکم گازم گرفت...

لوهان با بغض گفت و سهون نتونست از شدت کیوتیش نخنده.

_ببخشید بیبی، ببخشید...تیونگ هنوز بچه‌اس نمی‌تونه درست خودش رو کنترل کنه...

+اون...دندوناش وحشت‌ناک شده بود...

لوهان هقی زد و از درد قیافه‌اش مچاله شد و تا سهون خواست چیزی بگه هیولین وارد شد.

*سلام کوچولوووم...خوبی پسر شجاع؟! 

نگاه لوهان روی دختر بزرگ‌تر چرخید و لبخندی بهش زد.

_نونا...فکر می‌کنی درست باشه که الان بهش بگیم؟! حس می‌کنم خیلی شوک می‌شه...از طرفی هم زخمیه...می‌ترسم...

*نه نگران نباش...لوهان کوچولوی ما خیلی قوی‌ـه...

دختر وقتی کنار لوهان روی تخت نشست گفت و دستی به موهاش کشید و به عقب هُلشون داد.

🧛🏻‍♂️a real manhwa🧛🏻‍♂️      [کامل شده]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora