ووت
نظر
فالو❤️انقد برام پوستر نزدین که آخر سر خودم با کلی تلاش برای خودم پوستر زدم☹ زشتا
☁️☁️☁️☁️☁️☁️☁️☁️☁️☁️☁️☁️☁️☁️
+بازی؟! چه بازیای؟!
با افتادن نگاهش به وسایلِ توی دست سهون شوکه جفت چشمهاش باز شد و پرسید.
_بازیهایی که ددیها دوسش دارن...
سهون با نیش خند گفت و لوهان شروع کرد به غر زدن.
+یااااا نههه...نمیخوام...الان حسش نیست...
_بهت سخت نمیگذره...قراره فقط لذت ببری...
+نهههه...هر موقع سکس میکنیم مث سگ خسته میشمممم...الان دلت برام نمیسوزه انقد کوفتهام؟!
با زاری التماس کرد و جواب سهون باعث شد پوکر پلک بزنه.
_انقد زد حال نباش دیگه...جای اینکه تو بیای برای سکس بهم التماس کنی من دارم التماست میکنم...میگن دنیا برعکس شده راسته...
سهون هم غر زد و لوهان که از حالتش خندهاش گرفته بود چرخید و روی شکم خوابید و چونهاش رو روی دستهاش تکیه داد و به وسایلی که دست سهون بود و مرد بزرگ تر مثل بچههایی که اسباب بازی مورد علاقهاشون دستشونه اونها رو نگه داشته بود نگاه کرد.
+جناب چون دوست دارین هر بار یه چیز جدیدو بکنین تو کون بنده انقدر ذوق دارین...مسلما منه بدبخت که قراره درد بکشم مازوخیسم نیستم که بخاطرش ذوق کنم...
با تک تک کلماتش لبهای مرد بزرگ تر بیشتر موچ میشدن و به شدتِ تخسیش اضافه میشد.
+اوکی ددی محترم...لوهان بازم کون عزیزش رو در خدمت شما میذاره...مگه میشه لذتی که میبرم رو نادیده بگیرم؟! فقط میخواستم این قیافهای که به خودت میگیری رو ببینم و لذت ببرم...
لوهان گفت و خندید و روی زانوهاش بلند شد و جلوی چشمهای تشنهی مرد بزرگ تر که با دیوثیت به هدفش رسیده بود هودی بزرگش رو در آورد و بلافاصله با بالا تنهی لخت روبروی سهون قرار گرفت و بهش نزدیک شد.
+خب...نمیخوای شروع کنی؟!
_یه درصد فکر کن نخوام...
سهون خبیث گفت و دستش رو به کمر پسر کوچیک تر رسوند و به طرف خودش کشیدش و لبهاشون رو روی هم قرار داد.
هر دو با عجله لبهای هم رو میمکیدن و لحظهای برای به نیش کشیدن لبهای هم تردید نمیکردن.
بالاخره بعد از دو دقیقه، سهون عقب کشید و بلافاصله سمت گردن و ترقوهی پسر کوچیک تر رفت و همزمان قوس کمرش رو ماساژ میداد و پوست روشنش رو بین دندونهاش میکشید.
ESTÁS LEYENDO
🧛🏻♂️a real manhwa🧛🏻♂️ [کامل شده]
Fanfic🧛🏻♂️A real manhwa🧛🏻♂️ "یه مانهوای واقعی" نویسند: boom ژانر: رومنس، اسمات، فلاف، فانتزی، سوپرنچرال، طنز، ددی کینک، هپی اندینگ،... کاپل: هونهان کامل شده همیشه فکر میکردم موجودات تخیلی یه جایی تو یه دنیای دیگه زندگی میکنن، مطمئن بودم چون دوسشون...