وانمود میکردم به اجرای بقیه گوش میدم. همشون کسل کننده بودن. به جز یه پسری که ویولون میزد هیچکدومشون هنرمند قابلی نبودن.فکر کنم اسمش ژان بود. همکلاسیاش و حتی رفقاش صورت اسبی صداش میزدن. نه اینکه بد قیافه باشه ... ولی قیافش عین اسب دراز بود.
یه نفر کنارم نشست. بالافاصله حس کردم ضربان قلبم رفت بالا. چرا بییخودی استرس می گیرم؟نگرانم بخاطر شیرین کاری هفته پیشم یه عده بخوان دستم بندازن و سوژم کنن واسه همین هم یه هفته ی تموم از همه فاصله گرفتم.
_اهم..آم..سلام
یه صدای کیوت و دوستانه بهم سلام کرد.برگشتم سمتش...آرمین آرلرت
ارمین...از جلسه ی اول تدریسم فهمیدم بچه ی خرخون کلاسه.. همیشه حاضر جوابه و نمراتش کامله... اروم و گوشه گیره ... مطمئنم که از قلدرای مدرسه نمی تونه باشه. کتک خورم نمی تونه باشه چون یه اکیپ بزرگ داره که همیشه پشتشن. به چشاش که نگاه کردم خیلی معصومانه و دوستانه بهم نگاه می کرد. بالاخره جواب سلامشو دادم.ارمین لبخند زد.
_همیشه دوست داشتم باهات صحبت کنم ولی مثل اینکه غیرممکن بنظر میومد.
غیرممکن؟ انقدر ترسناکم؟
_انقدر دبیر ترسناکی بودم؟
ارمین خندید: ترسناک که یه ثانیه ت بود..ولی این اصلا مهم نیست... کارت واقعا جالب بود.. حداقل من که خیلی خوشم اومد.
سعی کردم لبخند بزنم. ینی میتونم با یه نفر دیگه هم دوست باشم؟ارمین بنظر واقعا پسر جالبی میاد. مثل مینا کسل کننده نیست. دوست داشتم بحثو باهاش ادامه بدم. دوست نداشتم پاشه و بره.سکوت بینمون طولانی تر شد و من باید می شکستمش.
_راستی ارمین ... رشته ت چیه؟چه حرف کلیشه ای زدم. از قبل می دونستم تجربی می خونه. حتی میدونم که هم به پزشکی و هم به کامپیوتر علاقه منده و نمی دونه که کدومو باید انتخاب کنه. ارمین شروع کرد راجب رشتش و علایقش بگه و حرفاییو بزنه که خودم قبلا وقتی به بقیه می زد گوش وایستاده بودم.
ارمین_پس تو عاشق هنری درسته؟
_آ-آره.. پیانو و طراحی زندگی منن.. جز این از هیچ درسی خوشم نمیاد.
ارمین:چرا؟
تا خواستم یکم از خودم براش بگم ارن یگر با اون گیتار لعنتیش اومد.
چشامو چرخوندم. ارمین با تعجب نگام کرد. فکر کنم نباید اینکارو می کردم. یادم رفته بود اون دوتا رفقای "صمیمی"ان.ارن یگر یه مغرور از خودراضی که همیشه حواسش پرته. هزار و یکی فنگرل داره و مثل اینکه ازین بابت خیلییی خوشحاله. زنگای ورزش از هر فرصتی برای نمایان کردن سیکس پکاش استفاده میکنه. تنها چیزایی که توش خوبه زبان المانی (از فامیلی لعنتیش میشد حدس زد) و ورزشه. عضو یکی از ۴ تیم فوتبال مدرسه س و بازیش هم واقعا خوبه. ببینیم گیتار زدنش هم مثل فوتبالشه یا نه؟......
از زبان آرمین♟♟✨
میکاسا بنظر دختر خوبی میومد.همونطور که حدس زدم شاید ظاهرش جدی و غیردوستانه باشه ولی فکر نمی کنم کسی که اهل هنر و موسیقیه ادم بداخلاقی باشه.
ارن مثل همیشه عالی گیتار میزد و بنظر میومد میکاسا چندان از رفیق من خوشش نمیاد. متقابلا مثل ارن .ولی چیزی که من تو هردوشون میبینم یه جور خلاف عرف عمل کردنه و بنظر می تونن باهم کنار بیان. شاید همین دلیل تنفرشون از همدیگه اینه که این خصوصیت مشترکو دارن. مطمئنم که می تونم تغییرش بدم.
تموم شدن اجرای ارن مصادف شد با خوردن زنگ. طبق معمول دخترا داشتن براش سر و دست میشکوندن. دلم نمی خواست برم سراغش.به میکاسا پیشنهاد دادم اخرین رنگ تفریحو باهم بگذرونیم. ....
_تا به حال اینجا نیومده بودم.
رفته بودیم یه جای خیلی خلوت تو حیاط پشتی.پس میکاسا دوس داره جاهای ساکت و خلوت باشه.
میکاسا_ اینجا خیلی ساکته... تازه راه درروی خوبی هم داره. وقتی معلم بودم از اونجا می پریدم.و به یکی از دیوارای حیاط اشاره کرد
_ولی اون که خیلی بلنده
میکاسا_ بلند نیست و رخشو حرکت داد.دقیقا همونطور که پیشبینی کرده بودم. حالا نوبت من بود که مهرمو حرکت بدم. میکاسا شطرنجش از ارن بهتر بود ولی بازم به پای من نمیرسه. از ابروهای میکاسا که خیلی ناگهانی توهم رفت فهمیدم حسابی آچمز شده.اما من هنوز فکرم درگیر دیوار بود. چطوری تونسته با اون همه پاشنه از اونجا بپره؟ حتی ارن هم نمی تونه.ینی میکاسا با این همه استعدادش ورزشکار هم هست؟
YOU ARE READING
Aot.fanfic
Mystery / Thrillerقرن بیست و یکم... وقتی که بشر بالاخره متمدن شده و حقوق بشر معنا یافته تا وقتی که دانشمندا نژاد جدیدی از انسان هارو کشف کردن. شاید بهتر باشه بگیم نژادی بسیار کهن.. نژادی که هنوز خیلی ها تمام داستان هایی که راجبش وجود داره رو افسانه می دونن. دکتر گری...