# از زبان آرمین🧠🧠
همونطور که میخواستم تا پایان زنگ تفریح کیش و ماتش کردم.
میکاسا زیرلب_ لعنتی...اخه چطوری
نتونستم جلو خندمو بگیرم و بیشتر حرسشو دراوردم.
ارمین_اصلا حوصله ی زنگ اخرو ندارم
میکاسا_خرخون کلاس حوصله نداره؟
باز گفت خرخون؟ باز گفت خرخون؟ من اصلا خرخون نیستم فقط حافظم خیلی خوبه
ارمین_هیچم خرخون نیستم
میکاسا خندید. اولین باری بود که خندیدنشو میدیدم.
میکاسا_منم از تاریخ خیلی بدم میاد
ارمین_ وقتی میخوای بپیچونی چیکار میکنی؟
میکا_خرخون میخواد بپبچونه؟
_نمی خوام بپیچونم...حالا تو اگه میخواستی بپیچونی چیکار می کردی؟
میکا_ میگفتم پریودم.
میکاسا شوخ طبعیش واقعا گل کرده بود.
_هاهاخیلی خنده دار بود. ..پسر من واقعا میخوام بپیچونم
امیدوارم با این حرفم باز نگه خرخون ولی من واقعا الان نمی خوام مدرسه باشم
میکاسا_خب بیا از اون دیوار بپریم
چییی؟
گفتم: چی؟
میکاسا_اره... کاری نداره .و پاشد و دست منو هم گرفت و با خودش کشید.
نه. من نمی تونم بپرم. من برا این کارا خیلی ضعیفم.ولی میکا منو خیلی محکم گرفته بود و نمی تونستم در برم. داشتم با تمام وجودم اصرار می کردم بزاره برم ولی ول کن نبود.
_نه . شوخی کردم من اصلا نمی خواستم جیم بزنم
میکاسا_اتفاقا من خیلی دلم می خواد جیم بزنم
ارمین_ خب تو تنهایی جیم بزن
میکاسا_ نمیشه مزش به گروهی بودنشه و منو رو شونه هاش بلند کرد.
می خواستم جیغ بزنم خیلی خیلی نزدیک بود جیغ بزنم. از ارتفاع نمی ترسم. میلم به جیغ زدن بخاطر این بود که واقعا انتظارشو نداشتم انقد زور داشته باشه.دیگه چاره این نبود و با هر بدبختی که شده دستامو به دیوار گرفتم و رفتم اون طرف فقط باید خودمو ول میکردم و بعد اونطرف دیوار بودم و ازاد میشدم. میکاسا هم جلدی پرید اونطرف. این دختر اعجوبه س..
_هییییی! شماها! چشمم روشن
برگشتیم و با خانم مندز مواجه شدیم. ناظم مدرسه اینجا چیکار میکنه؟
منو میکاسا به هم نگاه کردیم. جفتمون به یه چیز فکر می کردیم.
جونتو بردار و فرار کن
YOU ARE READING
Aot.fanfic
Mystery / Thrillerقرن بیست و یکم... وقتی که بشر بالاخره متمدن شده و حقوق بشر معنا یافته تا وقتی که دانشمندا نژاد جدیدی از انسان هارو کشف کردن. شاید بهتر باشه بگیم نژادی بسیار کهن.. نژادی که هنوز خیلی ها تمام داستان هایی که راجبش وجود داره رو افسانه می دونن. دکتر گری...