۲

65 6 2
                                    

به احتمال زیاد فارلان و اکیپش موفق میشن ریوزو گیر بندازن. یا حداقل لیوای سعی میکرد با این فکرا خودشو اروم کنه تا بتونه رو ماموریت خودش تمرکز کنه. 

بعد از لو رفتن اتفاقی که برای ریوز افتاده صددرصد کارتلا و قاچاقچیا دلالای مواد رم میکنن و دنبال باعث و بانیش میگردن. شایدم فلنگو ببندنو دربرن. 

لیوای میدونه سروکله زدن با اینهمه ادم چقدر خطرناکه و میدونه با کنار زدن ریوز یکی دیگه میاد جاش میشینه ولی بازم همه ی اینا باعث نمیشن اون متوقف بشه.

البرت گالیارد یکی از افرادی بود که از وقتی که لیوای اجبارا برای ریوز کار میکرد مقام و مرتبه ی بالایی داشت و یکی از افراد مهم ریوز بود. لیوای جدیدا فهمیده بود چرا. گالیارد یکی از اصلی ترین عوامل نفوذ مافیای مواد مخدر در dea بود. 

اون یکی از مامورین نامدار پلیس مبارزه با مواد مخدره و کسی بهش شک نمی کرد که خودش یه مافیاست. 

و الان برادر کوچک همین ادم یه جایی داره گنگ کوچولوشو سازماندهی میکنه تا بیان ریوزو نجات بدن غافل از اینکه یه اکرمن داره میاد سراغشون. 

لیوای با تمام سرعت به سمت قرارگاه گالیارد روند. اسلحشو برداشت و گروه خودشو باخبر کرد‌ 

گرچه لیوای از کارکردن انفرادی خوشش میاد ولی گاهی اوقات مجبوره با افرادش وارد بعضی عملیاتها بشه. 

قرار بود همشونو به تیربار ببندن ولی لیوای اول از همه میخواست خودش وضعیتو چک کنه.  

اون همه ی سوراخ سنبه های قرارگاهشون و همه اسمای رمزو بلد بود. چند تا گولاخ ازش بازجویی کردن و گشتنش و ازش اسم دمز پرسیدن. 

از اینکه لیوای همه چیزو میدونست تعجب کردن. 

_من تا به حال تو رو ندیدم فسقلی (روبه همکارش کرد و گفت )  فکر کنم باید گزارشش بدیم. 

_نیازی به اینکارا نیست اشغال .. اوی جوجه دستتو بزار ایجا

لیوای دستشو روی مانیتور گذاشت واثر انگشت و مشخصاتش تائید شدنو دربرای لیوای باز شد. 

همه ی اینا به لطف ایزابل. لیوای به این فکر میکرد که اون جغله خرچقدرم که بی عرضه س جاسوس خوبیه. 

......

صدای فریاد های گالیارد سالنو پر کرده بود. 

از اتفاقی که افتاده بود شوکه شده بود و افرادش هم جیکشون درنمیوند. 

هنوز کسی از هویت افرادی که ریوز و دستگیر کرده بودن و پولارو بالاکشیده بودن خبری نداشت و همه از اینکه کار پلیس بوده باشه وحشت داشتن. 

خصوصا اینکه همه میدونن برادر گالیارد خودش عضوی از پلیسه و اگه ریوز چیزی لو بده اول برادر بزرگ دستگیر نیشه بعد برادر کوچک و کل دارودسته ش. لیوای نمیتونست ایزابلو پیدا کنه .

یعنی این بچه کجاست؟ 

دیگه کم کم داشت تصمیمشو میگرفت. بایه تماس افرادش می ریختن اینجا و تیربارونشون میکردن. 

لیوای در یک قدمی زدن دکمه بود که نتوقف شد. 

گالیارد_ این جغله ها دیگه کین؟

_اینارو توی زیرزمین پیدا کردیم قربان. فکر میکردیم از بچه های خودمونن ولی بعدا دیدیم ثبت نشده ن. 

گالیارد_۲تا بچه ی ثبت نشده؟ ینی چی؟ مگه اینجا صاحاب نداره دوتا بچه تونستن وارد ساختمون بشن؟

خشمشو بازدن تیر تو پای یکی از افرادش خالی کرد. لیوای میدونست نباید ماموریتشو فراموش کنه ولی کاری که این بچه ها کردن هوشو از سرش پرونده بود. 

تقریبا ۱۱-۱۲ ساله بنظر میومدن. یکیشون بلوند بود اونیکی مو قهوه ای و چشم سبز. 


Aot.fanficWhere stories live. Discover now