جیانگ با اخم گفت : جونگکوک ...خودتم میدونی پدرت چون آلفا بود کشته شد، به چه دلیل لعنتیی تو به جاش آلفا شدی؟جونگکوک با جدیت گفت : میدونم چی میگی جیانگ،
ولی میخواستی کی آلفا باشه به جای پدرم؟
کی میخواد از این پک لعنتی محافظت کنه......وقتی هنوز حتی نمیدونم اون وکیل فاکی کجاست.جیانگ پوفی کشید و ترجیح داد چیزی نگه.
سمت جین رفت و بغلش کرد و از خوب شدنش خوشحال شد ،
هیشکی جز جیانگ نمیدونست دلیل اصلی ناراحتی و افسردگی جین کشته شدن همسرش نبود و چیز دیگه ایه.
(جیانگ، برادر جین، دایی یونگی و جونگکوک)
میدونم چا اون وو عه
اما ناموصا چشماش شبیه جین نیستن؟ ಥ‿ಥ_________
آخر شب بود و تهیونگ با خستگی وارد اتاق جونگکوک شد.
به گفته ایمی این اتاق تاریک و سر تاسر مشکی اتاق آلفاس .
نگاهی کلی به اتاق انداخت ، ترسناک بود، خصوصا اون سر خشک شده ی گرگ سیاه که کنار بالکن بود.
هینی کشید و سمت ایمی برگشت : ایمی؟
_ بله لونا!
اخم بامزه ای کرد : خوده جونگکوک از اینجا نمیترسه؟
الهه ی ماه،آخه کی سر خشک شده ی گرگ تو اتاقش میزاره....دیوونه ای چیزیه؟ایمی جلو خندش و گرفت : نمیدونم لونا!
ایشی گفت و پرسید: آمممم گفتی لباسام و اینجا گذاشتی ؟
ایمی تایید کرد و تهیونگم با لبخند گفت : میتونی بری ایمی، شبت بخیر !
ایمی تشکری کردی و بیرون رفت، از ایمی خوشش اومده بود ،دختره خوشکل و آرومیه.
(ایمی، خدمتکار شخصی آلفا، برای کارهای تو قصر)
کمد و باز کرد تا دنبال چیزی برا پوشیدن بگرده، و به این فکر کرد که امشب چی میشه؟
چرا جلو همه قدرتمند و خبیث بود اما به آلفاش که می رسید ضعیف میشد.....
دست خودش نبود ، اون از این آلفا در حد مرگ خوشش اومده بود.
پوفی کشید و تصمیم گرفت لباس خواب راحتیی تنش کنه
جونگکوک با خستگی به سمت اتاقش میومد ، اما امگا ذهنش و درگیر کرده بود....باید میفهمید چه خبره.
وارد اتاق شد و بین اون همه تاریکی با دیدن تهیونگ که سرش و کرده بود تو دهن گرگ خشک شده دهنش سه متر باز شد.
با تعجب صداش کرد: تهیونگ؟اونجا چیکار میکنی
تهیونگ فوری با شنیدن صدای جونگکوک خواست سرش و بیاره بیرون که به دندون نیش گرگ خورد
_ آخجونگکوک جلو رفت: هی هی آرووم الان سرت میشکنه.
و کمکش کرد تا بتونه سرش و بیاره بیرون : نمیفهمم چجوری سرت و کردی اون تو ؟تهیونگ با صدایی که تو گلوی گرگ اکو میشد گفت : خب میخواستم ببینم تو گلوش چه رنگیه.
جونگکوک آروم خندید: الهه ی خورشید....آخه به توچه گلوش چه رنگیه.
سرش رد نمیشد ، پس ناچار دندون نیش گرگ و با دستش کند و تهیونگه سرخ شده تونست سرش و بیاره بیرون،
جونگکوک آهی کشید و به بامزه بودنش لعنتی فرستاد: فقط بگو چجوری سرت رد شد و رفت تو؟
______________________
یااااع
دیدین چطور کامنتا چهل تا شدن؟
وووش خدا
تامی مانندی خری که بهش تیپ تاپ دادن ذوق کرد.
،✨🔥💥❤️🥰🤩🌸🎉
و از این ایموجیای خز که ذوق آدم و نشون میدن...
YOU ARE READING
༒︎𝑫𝒂𝒎𝒏 𝒔𝒆𝒅𝒖𝒄𝒕𝒓𝒆𝒔𝒔
Fanfiction[کامل شده] ❤️خلاصه کیم تهیونگ، پرنس زیبای سرزمین رد مون. گول چهره ی زیباش و معصومش و نخورید . موقعیت پیش بیاد از هر گرگی بی رحم تر میشه. اون یه رازه داره ، پشت اون همه زیبایی چی مخفی کرده کرده؟ چی میشه اگه جفت پرنس تهیونگ ، یه دارکر باشه ؟ اونم آلفا...