(𝑝𝑎𝑟𝑡28)الهه ی بچ

7.7K 1.1K 129
                                    

تهیونگ‌ لبخندش خشک شد و متوجه جمله بندی افتضاحش شد : یاااع.
بلند گفت و جونگکوک ریز خندید.
از جاش پاشد و پنجره رو باز کرد و وارد بالکن شد ، نفس عمیقی کشید ،از بالا به مهمونایی که وارد قصر میشدن نگاه کرد.
وجود خون آشاما رو هم بینشون حس میکرد.
همونطور که نگاهش به پایین بود بلند جوریکه به گوش جونگکوک برسه گفت: جونگ؟

صدای جونگکوک از داخل اتاق میومد: جانم؟

اخم ریزی کرد : مراسم تاج گذاری چه ربطی به خون آشاما داره ؟ برا چی دعوتشون کردین؟

صدای جونگکوک اینبار نزدیک تر بود : چون پارک چانیول از اوناس.
تهیونک بیخیال جواب داد : خب که چ.....صب کن.
چشماش گرد شدن و خواست عقب برگرده که به جسم سفتی خورد و از بوش فهمید آلفاس.

تهیونگ به جونگکوکی که با چشمای سرد نگاهش و به روبه رو داده بود نگاه کرد، دستاش و بالا برد وصورت جونگکوک و با دو دست گرفت و تقریبا جونگکوک و مجبور کرد نگاهش و به چشمای تهیونگ بده.

تهیونگ بوش و آزاد کرد تا حرفاش بیشتر رو آلفا تأثیر بگذارن: جونگکوک.....قرار نیست امشب و خراب کنی ....مگه نه؟

جونگکوک مچ گیرانه اخمی کرد گفت : تو پارک چانیول و میشناسی؟
تهیونگ  دستاش و آورد پایین لبش  و گزید و نگاهش و دزدید : خب میدونی  ،من فقط کنجکاوی کردم، و الهه ماه هم ی خورده کمکم کرد.

جونگکوک با همون نگاه اخموش گفت: به خاطر همینه که از الهه ی خورشید بیشتر خوشم میاد، الهه ی ماه یه بچ عه.

تهیونگ سرش و داد عقب و بلند خندید ، تهیونگ زیادی قشنگ میخندید ، تنها این فکر که جلو بقیه هم اینطور میخنده باعث میشد رگ غیرت آلفا بزنه بالا.

خنده اشو کنترل کرد : وای جونگکوک ، نمیدونستم عصبی بشی بد دهن میشی .

جونگکوک شونه انداخت بالا و با همون اخماش گفت : همینی که هست ، جلو بقیه هم اینشکلی نخند .
تهیونگ میخواست اعتراض کنه اما با صدای در ساکت شد ، ایمی بود .

ایمی اتاق خالی با پنجره بازو که دید متعجب سمت بالکن رفت ، با دیدن خلوت لونا و آلفا خجالت کشید : آه ببخشید آلفا، ولی باید برین پایین .

جونگکوک اخماش و وا کرد و باشه ای گفت.

________

واکنش مهمونا به وجود خون آشاما بین گرگینه ها ، متفاوت بود ، بعضیا سعی میکردن بهشون نزدیک بشن ، بعضیا هم بی تفاوت، بعضیا هم با نفرت نگاهشون میکردن.
اما کسی مثل بکهیون قرار نیست به این نگاها اهمیت و همه چی،به اونجاش بود.
گرگینه ی آلفایی  بهش نزدیک شده بود و سعی میکرد دور از چشم چانیول باهاش لاس بزنه ، جاش و به بکهیون نزدیک تر کرد‌، که بکهیون صورتش و جمع و تقریبا بلند  گفت : یااا برو دورتر ، ادکلن تو خونه نداشتین؟ بوی گندت داره حالم و بهم میزنه.

༒︎𝑫𝒂𝒎𝒏 𝒔𝒆𝒅𝒖𝒄𝒕𝒓𝒆𝒔𝒔 Where stories live. Discover now