[کامل شده]
❤️خلاصه کیم تهیونگ، پرنس زیبای سرزمین رد مون.
گول چهره ی زیباش و معصومش و نخورید .
موقعیت پیش بیاد از هر گرگی بی رحم تر میشه.
اون یه رازه داره ، پشت اون همه زیبایی چی مخفی کرده کرده؟
چی میشه اگه جفت پرنس تهیونگ ، یه دارکر باشه ؟
اونم آلفا...
کیم تهیونگ، امگای زیبای سرزمین رد مون. شاهزاده دوم سرزمین که در زیبایی‌حرف اول و‌تو رد مون میزد، امگایی که خصلتش اغواگری و گول زدن بود. همه نگاها دنبال اون، همه ميخوان صاحبش شن، اما تا حالا هيچ آلفایی چشمش و نگرفته.
--------------------- با شونه کردن موهای طلاییش که دورشو گرفته بودن با قدمایی که ناز و از عشوه ازشون میبارید از پله ها راهش و به سمت اتاق پدرش کج کرد. جیمین هیونگ و لونا یعنی مادرش هم اونجا بودند.
آروم سرجاش نشست و منتظر شد ببینه پدرش آلفای پک که گفته بود فوری بیاین اتاقم کارتون دارم میخواد چی بگه با چشم و ابرو از امگای رو به روش یعنی هیونگش جیمین پرسید چه خبره ، جیمین اشاره کرد الان میفهمی.
آلفا ، با سرفه کوتاهی صحبتش و شروع کرد :تا حالا چیزی از پک دارکرز شنیدین؟!؟
لونا ، امگای مهربون اروم گفت : چیزی زیادی نشنیدیم آلفا، فقط میدونیم که از بین تمام پک های آسیا اون قوی ترین پکه.
تهیونگ با شنیدن حرفای بین پدر و مادرش کنجکاو شد اما به روی خودش نیاورد و خودش و سرگرم پیچوندنش تار موهاش بین انگشتاش کرد.
_درسته لونا، نمیدونم از‌شانس زیادمونه یاچی ، ولی هر‌دو شاهزاده ی پک دارکرز زمانی که به پک کناری اومده بودند، موقعی که از کنار اقامتگاه دارک مون میگذشتن ، متوجه شدن که دو تا پسرای من ، یعنی تهیونگ و جیمین، جفتای اونان، اما به دلیل اینکه شاهزاده های رد مون هنوز به بلوغ کامل نرسیده بودن به روی خودشون نیاوردن و برگشتن، و خب این پیوند با اون پک میتونه نیازهای پک رد مون و برا همیشه تأمین کنه.
جیمین با خجالت فوری از اتاق بیرون رفت ، که نگاه آلفا و لونا سمت تهیونگی که لبخند شرورانه رو لبش بود کشیده شد.
تهیونگ لب گزید و نگاهش و به آلفا داد : فقط میتونم امیدوارم باشم حالا که از قوین ترین پکه، حداقل جذاب باشه.
آلفا نا امید از‌تهیونگ سری به نشونه ی تأسف تکان داد و در دل خودش و بابت تربیت کردنش سرزنش کرد : فردا قراره به پک دارکرز برین، لطفا آبرو ریزی نکن پرنس.
لونا اخم کوچولویی کرد و مهربونی ذاتی اش گفت :البته که نمیکنه آلفا، پسرم مایه ی افتخار ماست.
تهیونگ خنده ی دلبری کرد و با زدن چشمکی به مادرش به اتاقش برگشت. _________________ های من تامی ام (-_-;) با من آشنا شین هرچند کسی قرار نیس فیکشن و بخونه 😹😹😹😹😹😹😹
Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.
