(𝑝𝑎𝑟𝑡45)چگونه با جفتمان رفتار کنیم

6.5K 953 271
                                    

با اخم  دکمه های نصف و و نیمه بازش و ول کرد و سمت میز رفت و برگه ی‌مچاله رو دستش گرفت.
___

_پدر ؛ بچه شدی؟!؟
امگا با با جدیت و حالت دست به سینه ، روبه آلفا گفت .

با نگاه چپ چپ پدرش، دست آلفارو گرفت و با ناله گفت : خب بابااا، یعنی چی یک هفته بمونم اینجا!!!

آلفا دستش و از دست تهیونگ آزاد کرد و با سرسختی گفت : تا تنبیهی بشه برای اون آلفای مغرور!!

_تنبیه چرا....مگه جونگکوک چیکار کرده؟!؟
با لبی آویزون شده پرسید .

_پسر عموت و کشته‌!!
آلفا محکم گفت و سرش و سمت پسرش چرخوند.

لونا بیخیال شونه ای بالا انداخت و گفت : خب بکشه، حتما حقش بوده!!

_تهیونگ!!
با صدای بلند و اخطار مانند پدرش ، صاف سرجاش نشست و با لجبازی گفت :
_ پدر وانمود نکن از این موضوع ناراحت شدی و یوگیوم خیلی واست مهم بوده ....اصلا همون بهتر که جونگکوک اون عوضی رو کشت!!

آلفا سرش و به روبه رو چرخوند و سرفه ای کرد تا جدیتش و حفظ کنه.
_ به هرحال....این هفته رو حق نداری بری پک دارکرز ، یوگیوم یا هر فرد دیگه ای فرق نداره...اون یکی از اعضای پک رو بی اجازه کشت....باید بیاد معذرت خواهی، همین که گفتم !!

گفت و از جاش پاشد و از اتاق پسرش بیرون رفت.

تهیونگ چند ثانیه پوکر به در بسته خیره موند .
پوفی کرد و روی مبل دراز کشید.
جونگکوک بیاد معذر خواهی....
اونم برای کشتن یوگیوم....
تو عقلش نمیگنجید.

راستی اون کِی یوگیوم رو کشته بود؟!؟ چرا به تهیونگ نگفته بود‌...دلیلش چیه؟!

با حس کردن بوی آلفا  متعجب بیشتر بو کشید و نیم خیز شد، بوی آلفا هر لحظه بیشتر میشد و میتونست وجودش و این اطراف حس کنه.

جونگکوک اینجاست.

تو دلش گفت و خوشحال از جاش پاشد ،
اما با کشیدن دستگیره در و باز نشدنش لبخند رو لبش ماسید.
پدرش جدیه دیگه؟یا شوخی میکنه؟

____

_گفتم برو کنار.

جونگکوک با عصبانیت کنترل شده ای روبه نگهبانی که سد راهش شده بود گفت.
_اما آلفا گفتن...

قبل از اینکه بتونه حرفش رو کامل کنه ، توسط اون آلفای خون خالص روبه روش کنار زده شد ، ترجیح داد چیزی نگه و اجازه  بده بره تو،  اصلا دلش نمیخواست با یه دارکر درگیر شه، اون هم آلفاشون.

پله های ورودی قصر رد مون  و یکی در میون رد کرد  و با عجله رفت تو.

آلفای رد‌مون که منتظرش بود ،
با وارد شدنش نفس عمیقی کشید و منتظر موند تا آلفای دارکرز متوجه حظورش بشه.

༒︎𝑫𝒂𝒎𝒏 𝒔𝒆𝒅𝒖𝒄𝒕𝒓𝒆𝒔𝒔 Where stories live. Discover now