Jungkook pov:
قبل از اینکه حتی دستم به در بخوره جین هیونگ در رو باز کرد و محکم بغلم کرد.
انقدر از دستش عصبی و ناراحت بودم که حتی دست و دلم به بغل کردنش هم نمیرفت
&جونگکوک متاسفم، خیلی متاسفم منــ
داشت با بغض حرف میزد منم طاقت شنیدن صدای بغض آلودش رو نداشتم برا همین وسط حرفش پریدم و گفتم
_هیونگ
_میبخشمت ولی به یه شرط
&چه شرطی؟!
همینطور که من رو از بغلش خارج میکرد گفت و تو چشام نگاه کرد
_همه چیز رو، هیونگ همه چیز رو بدون کوچیکترین مخفی کاری بهم بگی
سر تکون داد و از جلوی در کنار رفت تا من و هوسوک هیونگ واردشیم
§آآآآآ خوش اومدین
یه سلام کوتاه کردم و وارد اتاقی که همیشه بعد از اومدنم میرفتم اونجا تا لباس عوض کنم رفتم تا کیفم رو بزارم و لباسام رو عوض کنم؛ من معمولا همیشه با خودم یه کوله پشتی این ور اونور میبرم حتی اگر هیچی هم توش نزارم
"استایل جونگکوک بدون ماسک و کلاه"
کیف و پالتوم رو گذاشتم توی اتاق و با گوشیم اومدم توی هال و روی مبلی که هوسوک هیونگ نشسته بود نشستم.
بلافاصله بعد از نشستنم صدای در اومد؛ به جین هیونگ سوالی نگاه کردم که اون با نگرانی به نامجون هیونگ نگاه کرد،نامجون هیونگ هم چشماش رو باز و بسته کرد انگار که داره واسه کاری به جفتش اطمینان خاطر میده
_فکر میکردم قراره تنها باشیم و راجب مخفی کاریتون و جفت من حرف بزنیم
با طعنه و و پوزخند گفتم ولی هیچکدوم هیچ توجهی نکردن و جین هیونگ رفت تا در رو باز کنه.
بعد از چند لحظه جین هیونگ با یه مرد قد بلند که ماسک روی صورتش داشت وارد شد.
YOU ARE READING
°Endless love ~ عشق بیپایان°
Werewolf{عشق بیپایان} این داستان یک پارت اسمات بیشتر نداره اگر دنبال اسماتی فکر نکنم مطابق سلیقت باشه:) ¦_______________________________¦ ×جونگکوکی که فکر میکرد یه آلفا میشه اما امگا شد حالا که امگاس دلش میخواد مثل یه گرگ سفید عادی زندگی کنه اما از هیچی...