𝒑𝒂𝒓𝒕 15

1.7K 336 83
                                    

چهره تهیونگ یکدفعه تغییر کرد و چشماش به همون حالت بی احساس و یخ برگشت که باعث شد جونگ‌کوک از ترس دستش رو ول کنه

_چی شده؟!...

+اینجان

تهیونگ با لحن نگران و عصبی گفت که جونگ‌کوک یک لحظه فکر کرد که دشمنانش اینجان.

با صدای در جونگ‌کوک با نگرانی و تهیونگ با یخ‌ترین نگاهی که جونگ‌کوک ازش دیده بود به در نگاه کردن

با ورود به خانم نسبتا جوان و یه مرد که شباهت خیلی زیادی به تهیونگ داشت تهیونگ بلند شد جلوی جونگ‌کوک وایساد

+فکرش هم نکن اُما

اون خانم که حالا جونگ‌کوک فهمیده بود که مادر تهیونگِ با یه نگاه غضبناک به تهیونگ و جونگ‌کوک نزدیک شد که تهیونگ دندون های نیشش برای حفاظت از جفتش به اون آلفا نشون داد

£آروم باش تهیونگ کاریش ندارم

تهیونگ دندونش رو جمع کرد و وحشتناک به مادرش که همینطور بهشون نزدیکتر میشد نگاه کرد

جونگ‌کوک همینطوریش ارتباط برقرار کردن با غریبه ها براش سخت و ترسناک بود چه برسه ارتباط با کسی که فهمیده بود اصلا ازش خوشش نمیاد

£بهت ادب یاد ندادن امگا؟!

جونگ‌کوک که روی تخت نشسته بود با این حرف آلفا خواست از جاش بلندشه ولی با حرف تهیونگ سرجاش موند

+بشین سر جات کوک

برگشت سمت مادرش رو ادامه حرفش رو با عصبانیت و داد تو صورت اون گفت

+اون کسی که ادب یاد نگرفته احتمالا شمایید اُما شما...

با کشیده شدن آستینش توسط جونگ‌کوک به سمتش برگشت و دید از درد توی خودش جمع شده

تهیونگ لعنتی به خودش فرستاد که چرا حواسش به فرمون هاش نبود

تهیونگ کنارش روی صندلی نشست و فرمون هاش رو رها کرد ولی ایندفعه بجای فرمون عصبانیت فرمون آرامش بود

جونگ‌کوک که حالا آروم شده بود نشسته تعظیم کرد

_خوش اومدین ببخشید بلند نشدم

خانم کیم برخلاف تصور آقای کیم و تهیونگ لبخند گرمی زد و سر تکون داد

£میخوام با جونگ‌کوک تنها صحبت کنم

+امکان نداره من همچین اجازه‌ای نمیدم

£ازت اجازه‌ نخواستم تهیونگ

+اَما-

_تهیونگشی... لطفا

تهیونگ کلافه نگاش کرد باشه‌ای زیر لب گفت و به همراه پدرش از اتاق خارج شد

خانم کیم کنار جونگ‌کوک نشست

£من ناهیونم کیم ناهیون مادر تهیونگ فکر کنم متوجه شده باشی

°Endless love ~ عشق بی‌پایان°Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz