چهره تهیونگ یکدفعه تغییر کرد و چشماش به همون حالت بی احساس و یخ برگشت که باعث شد جونگکوک از ترس دستش رو ول کنه
_چی شده؟!...
+اینجان
تهیونگ با لحن نگران و عصبی گفت که جونگکوک یک لحظه فکر کرد که دشمنانش اینجان.
با صدای در جونگکوک با نگرانی و تهیونگ با یخترین نگاهی که جونگکوک ازش دیده بود به در نگاه کردن
با ورود به خانم نسبتا جوان و یه مرد که شباهت خیلی زیادی به تهیونگ داشت تهیونگ بلند شد جلوی جونگکوک وایساد
+فکرش هم نکن اُما
اون خانم که حالا جونگکوک فهمیده بود که مادر تهیونگِ با یه نگاه غضبناک به تهیونگ و جونگکوک نزدیک شد که تهیونگ دندون های نیشش برای حفاظت از جفتش به اون آلفا نشون داد
£آروم باش تهیونگ کاریش ندارم
تهیونگ دندونش رو جمع کرد و وحشتناک به مادرش که همینطور بهشون نزدیکتر میشد نگاه کرد
جونگکوک همینطوریش ارتباط برقرار کردن با غریبه ها براش سخت و ترسناک بود چه برسه ارتباط با کسی که فهمیده بود اصلا ازش خوشش نمیاد
£بهت ادب یاد ندادن امگا؟!
جونگکوک که روی تخت نشسته بود با این حرف آلفا خواست از جاش بلندشه ولی با حرف تهیونگ سرجاش موند
+بشین سر جات کوک
برگشت سمت مادرش رو ادامه حرفش رو با عصبانیت و داد تو صورت اون گفت
+اون کسی که ادب یاد نگرفته احتمالا شمایید اُما شما...
با کشیده شدن آستینش توسط جونگکوک به سمتش برگشت و دید از درد توی خودش جمع شده
تهیونگ لعنتی به خودش فرستاد که چرا حواسش به فرمون هاش نبود
تهیونگ کنارش روی صندلی نشست و فرمون هاش رو رها کرد ولی ایندفعه بجای فرمون عصبانیت فرمون آرامش بود
جونگکوک که حالا آروم شده بود نشسته تعظیم کرد
_خوش اومدین ببخشید بلند نشدم
خانم کیم برخلاف تصور آقای کیم و تهیونگ لبخند گرمی زد و سر تکون داد
£میخوام با جونگکوک تنها صحبت کنم
+امکان نداره من همچین اجازهای نمیدم
£ازت اجازه نخواستم تهیونگ
+اَما-
_تهیونگشی... لطفا
تهیونگ کلافه نگاش کرد باشهای زیر لب گفت و به همراه پدرش از اتاق خارج شد
خانم کیم کنار جونگکوک نشست
£من ناهیونم کیم ناهیون مادر تهیونگ فکر کنم متوجه شده باشی
CZYTASZ
°Endless love ~ عشق بیپایان°
Wilkołaki{عشق بیپایان} این داستان یک پارت اسمات بیشتر نداره اگر دنبال اسماتی فکر نکنم مطابق سلیقت باشه:) ¦_______________________________¦ ×جونگکوکی که فکر میکرد یه آلفا میشه اما امگا شد حالا که امگاس دلش میخواد مثل یه گرگ سفید عادی زندگی کنه اما از هیچی...