نمیخواست مادرش رو ول کنه ولی خب هیچ خدمتکاری هم توی خونه نبود چون مادرش بعد از فهمیدن اینکه جونگکوک قراره با جفتش بیاد همه رو زودتر فرستاد خونشون فقط چینگها مونده بود اونم چون اونجا زندگی میکرد و هیچ چیز مخفی ازش نداشتن.
از جاش بلند شد و سر مادرش رو بوسید و رفتت تا در رو باز کنه؛بالافاصله با باز شدن در صدای جیغ گوش خراش جیمین بود که همه جا پر کرده بود و بعدش هم جوری جونگکوک رو بغل کرد انگار نه انگار که فقط چند روزه که ندیدتش اونم فقط بخاطر هیتش
𖦹 اینجاست؟!
جیمین آروم جوری که فقط خودش بشنوه پرسید و جونگکوک هم فقط سر تکون داد و دوباره بغض کرد؛ ودف؟! چرا هردفعه ازش راجب جفتش میپرسن بغض میکنه
¡ میشه تشریف ببرید کنار جناب مین چون به شدت خستم و فقط بخاطر تو از پک دارم تا اینجا اومدم
جونگکوک با شنیدن صدای یونگی معذب شد، اون فقط دوبار یونگی رو دیده بود و باهاش احساس راحتی نمیکرد ولی خیلی بهش اعتماد داشت و بهش حسی خوبی میداد
𖦹اولا جناب پارک دوما بله بله بفرمایید جناب همیشه خسته
جیمین کنار وایساد و با دستش به داخل اشاره کرد و با خنده گفت
یونگی وقتی داشت از کنار جونگکوک رد میشد کمی موهاش رو بهم ریخت
¡چطوری بچه؟!
_ممنون هیونگ
جونگکوک خجالت زده لبخند زد و گفت و همراه جیمین و یونگی وارد خونه شد
¡تهیونگ
𖦹تهیونگ
جیمین و یونگی باهم داد زدن و چشماشون جوری بود که جونگکوک احتمال میداد هر لحظه از جاشون در بیان
+هیونگ!
تهیونگ از جاش بلند شد و با تعجب به اون دوتا نگاه کرد
¡تو اینجاــــ
حرف یونگی با دیدن نشان تهیونگ نصفه موند و با بُهت برگشت سمت جونگکوک و با دستش صورتش رو کج کرد تا بتونه درست نشانش رو ببینه
𖦹صبر کن ببینم! تو که نشانـــ... تو اونو مخفی میکردی؟
+آمممممم...
با دست راستش پشت گردنش رو خاروند و بعد از چند ثانیه دوباره به حالت جدی خودش برگشت و با جدیت تمام به اون دوتا زل زد
DU LIEST GERADE
°Endless love ~ عشق بیپایان°
Werwolf{عشق بیپایان} این داستان یک پارت اسمات بیشتر نداره اگر دنبال اسماتی فکر نکنم مطابق سلیقت باشه:) ¦_______________________________¦ ×جونگکوکی که فکر میکرد یه آلفا میشه اما امگا شد حالا که امگاس دلش میخواد مثل یه گرگ سفید عادی زندگی کنه اما از هیچی...