گوشی جونگکوک برای بیستمین بار زنگ خورد بالاخره بعد اون همه ویوره موفق شد جونگکوک چشماش رو باز کنه، آروم بدون اینکه تهیونگ رو از خواب بیدار کنه گوشی رو برداشت و سمت سرویس بهداشتی رفت؛ تا بخواد جواب بده تماس قطع شد ولی با دیدن 25 تماس بی پاسخ از طرف تهیئونو حدود صدتا پیام از طرف بقیه بچهها نگران شد و ترجیح داد تهیونگ رو از خواب بیدار کنه
بعد از برداشتن جعبه پیتزا ها و خرت و پرتای شب قبل سمت تخت رفت و تصمیم گرفت با یه شوخی بدون خونریزی تهیونگ رو از خواب بیدار کنه برای همین گوشی تهیونگ رو از روی پاتختی برداشت و از روی سایلنت که برداشت هیچ صداش رو زیاد هم کرد، کاش به همین رضایت میداد اما نه! صدای زنگ رو هم عوض کرد و صدای جیغ یه خل و چل رو گذاشت و بعد از خاموش کردن صفحه گوشی اونو کنار تهیونگ گذاشت خودش به همراه گوشیش دوباره به سمت سرویس بهداشتی رفت
در رو بست و زیر لب از تهیونگ معذرت خواهی کرد
بعد از چند لحظه با اومدن صدای جیغ و البته بعد از اون صدای برخورد چیزی به زمین و داد تهیونگ گوشی رو قطع کرد و با صورت قرمز شده از خنده از سرویس بهداشتی بیرون اومد و رو تخت نشست و بدون توجه به تهیونگ که با تعجب بهش نگاه میکرد فقط میخندید
تهیونگ که بعد از چند دقیقه تازه دوزاریش افتاده بود با قیافه پوکر از رو زمین بلند شد
+دیوونهای؟! نمیگی طرف سکته میکنه تو خواب؟!
_شک داشتی تا حالا تو دیوونگیم؟! آخه اگر دیوونه نبودم عاشق تو میشدم؟؟
تهیونگ شوک شده خندید و کنارش رو تخت نشست
+الان این ابراز احساسات بود یا توهین؟!
+عامممممم، خب هم میتونیم توهین در نظر بگیریم هم ابراز احساسات؛ چطوره؟!
تهیونگ با لبخند سر تکون داد و تو کمتر از چند ثانیه صدای جیغ و التماس های جونگکوک بود که کل سکرتروم رو پر کرده بود
_باشه، باشه...ببخشید–بس– بسه!... ته،ته نمیتون-م نفس بکش–
تهیونگ که دیگه خودش هم به نفس نفس افتاده بود و کنار جونگکوک دراز کشید همینطور که میخندید جونگکوک رو بغل کرد و سرش رو بوسید
سخته حتی تصور یک ثانیه نبودن این پسر بچه تخس تو زندگیش...
_نگا چیکار میکنی!
جونگکوک معترض گفت و با تکیه به آرنجش خودش رو بلندتر از تهیونگ کرد
_اصلا یادم رفت بهت بگم! هم من هم تو کلی تماس و پیام از طرف بقیه داشتیم... نکنه اتفاقی افتاده؟
+ساعت چنده؟
_نزدیک دو ظهر
+شت! امروز نه عمارت رفتم و نه جلسه....
KAMU SEDANG MEMBACA
°Endless love ~ عشق بیپایان°
Manusia Serigala{عشق بیپایان} این داستان یک پارت اسمات بیشتر نداره اگر دنبال اسماتی فکر نکنم مطابق سلیقت باشه:) ¦_______________________________¦ ×جونگکوکی که فکر میکرد یه آلفا میشه اما امگا شد حالا که امگاس دلش میخواد مثل یه گرگ سفید عادی زندگی کنه اما از هیچی...