قبل وارد خواب کوک شدن جونگکوک با فریاد بلندی از خواب پرید و شروع کرد زار زدن. تهیونگ که طاقت دیدن اشکای جفتش رو نداشت جلوش روی دو زانوش نشست و صورتش رو با دستاش قاب گرفت
+چیزی نیست کوک... همش یه خواب بو-
قبل از تموم شدن حرفش جونگکوک با تمام توان خودش رو به آغوش پر از آرامش جفتش رسوند و بیصدا هق میزد. تهیونگ بعد از چند لحظه به خودش اومد یکی از دستاش رو دور کمرش و دست دیگش رو روی سرش گذاشت موهای ابریشمیش رو نوازش کرد
جونگکوک بی صدا مثل گنجشک زخمی توی بغل تهیونگ بود و جفتشون روی زمین اتاق کوک نشسته بودن و اصراری نه به حرف زدن داشتن نه بلند شدن؛ جفتشون آرامش وصف نشدنیای از هم میگرفتن.
بعد از چند دقیقه تهیونگ بالاخره سکوت رو شکست و بدون توقف نوازش هاش بوسهای روی سر کوک زد
+دوست داری بگی چی خواب دیدی؟!
جونگکوک با صدای آروم و لرزونی که حالا بخاطر توی بغل تهیونگ بودن آرومتر شنیده میشد جوابش رو داد
_آلفا... شما من رو نمیخواستین، بهم گفتید برم، گفتید از بودنم کنارتون خجالت میکشید
با گریهای که دوباره داشت از نو شروع میشد حرف رو ادامه داد
_بهم گفتید جون یه امگای نرم ازم شرمتون میاد...
با بیان آخرین جمله اختیار اشکش رو از دست داد و با تمام وجود گریه کرد. تهیونگ بوسهی جدیدی روی موهای کوک زد و عطرش رو با تمام وجود بو کشید
+جونگکوکا... من شاید از خودم شرمم بیاد ولی از تو نه... تو جفت منی چرا باید ازت بخوام بری و ترکم کنی؟ مگه دیوونم؟!
جونگکوک بی صدا به ضربان قلب جفتش گوش میداد و از صدای بمش لذت میبرد
+جونگکوکا میدونی دورت بگردم یعنی چی؟!
جونگکوک بی صدا سرش رو به معنی نه به چپ و راست تکون داد
+دیاکو میگه:یکی از معنی های دورت بگردم اینه که یعنی تو شمع باشی و من پروانه، و بعدش انقد دورت بگردم تا تو آتیش عشقت بسوزم.چون پروانه ها عاشق نور هستن و وقتی آتیش یا شمع میبینن انقد دورش میچرخن و بهش نزدیک میشن تا توی اون گرما و آتیش آهسته میسوزن و میمیرن
جونگکوک سرش رو از روی قفسه سینه تهیونگ برداشت و به چشماش نگاه کرد... چقدر این چشم هارو دوست داشت، چشمهایی که برخلاف نگاه سردش به دیگران با کوک مهربون و گرم بود.
تهیونگ که صبرش بعد از 1 سال و نیم به پایان رسیده بود و هر لحظه بیشتر تشنه چشیدن اون لبهای سرخ بود چشماشو بست و سرش رو جلو برد و بوسهی نرم و لطیفی رو آغاز کرد.
جونگکوک که هنوز توی شوک بود با چشمای باز به پلک ها روی هم افتاده تهیونگ نگاه میکرد و جرعت انجام هیچکاری رو نداشت.
KAMU SEDANG MEMBACA
°Endless love ~ عشق بیپایان°
Manusia Serigala{عشق بیپایان} این داستان یک پارت اسمات بیشتر نداره اگر دنبال اسماتی فکر نکنم مطابق سلیقت باشه:) ¦_______________________________¦ ×جونگکوکی که فکر میکرد یه آلفا میشه اما امگا شد حالا که امگاس دلش میخواد مثل یه گرگ سفید عادی زندگی کنه اما از هیچی...