پس این کیه ؟
با اخم به جانگ کوک اشاره کردم که دستشو برداره اما اون توجهی بهم نکرد . دیگه داشتم نفس کم میاوردن برا همین پامو بالا آوردم و محکم به ساق پاش کوبیدم که صدای دادش بلند شد : آخخخ روووومیییییی میکشمت
چش غره بهش رفتم و دسته چمدونمو گرفتم و بدون توجه به پسری که همچنان با تعجب نگام میکرد و جانگ کوکی که داد میزد به سمت در خروجی فرودگاه راه افتادم .
....................
Jungkook pov
نیم ساعت دیگه پرواز کره فرود میومد . تهیونگ گفت دوست داره رومی رو ببینه برای همین باهام به فرودگاه اومد . پوفی کشیدم و به تهیونگ گفتم : میرم دستشویی
تهیونگ بی حواس سری تکون داد و دوباره سرگرم بازی با پکمون شد . پس گردنی محکمی زدمش که صدای دادش بلند شد : عههه چته وحشی؟
با حرص گفتم : حواست باشه رومی الان میاد تهیونگ نیام ببینم باز سرگرم بازی با این کوفتی شدی
تهیونگ چش غره ای بهم رفت : گمشو
مشتمو به نشونه زدنش بالا آوردم ولی بعد بیخیال شدم چون دستشوییم تقریبا داشت می ریخت .
بعد از اینکه از دستشویی بیرون اومدم با چشم دنبال تهیونگ و رومی گشتم . هیچ ایده ای از اینکه رومی چه شکلیه نداشتم . من فقط یه دختر بچه ۱۰ ساله رو یادم بود .
با دیدن تهیونگ به سمتش رفتم اما با شنیدن صدای دختری که جیغ جیغ میکرد از حرکت ایستادم و به تهیونگ که هول کرده بود و سعی میکرد رومی رو آروم کنه خیره شدم .
رومی عصبی گفت : جئون جانگ کوک ..توی احمق دو ساعته منو توی این فرودگاه معطل کردی ؟
صب کن ....چی ؟ ....اون فک کرده تهیونگ منم ؟
سری از روی تاسف تکون دادم . واقعا که اون دختر هنوزم یه احمق به تمام معناست . صدای بلند رومی توجه چند نفرو به خودش جلب کرده بود . با حرص رفتم جلو و جلوی دهنشو گرفتم تا بیشتر از این آبرومو نبره : هنوزم مثل قبل جیغ جیغ میکنی واقعا اعصاب خورد کنی .
رومی اول با تعجب بهم نگاه کرد ولی بعدش اخمی کرد و بهم اشاره کرد که دستمو از رو دهنش بردارم اما من توجهی نکردم چون میدونستم اگه دستمو بردارم دوباره شروع میکنه به داد زدن . با کوبیده شدن پاش توی ساق پام داد بلندی زدم : آخخخ روووومیییییی میکشمت
چش غره ای بهم رفت و دسته چمدونشو گرفت و به سمت در خروجی فرودگاه راه افتاد . با قیافه درهمی پای دردمندمو روی زمین گذاشتم . تهیونگ همچنان بهت زده به رفتن رومی نگاه میکرد . دستمو روی شونش گذاشتم که از اون حالت در اومد و ناباور گفت : از اون چیزی که فکر میکردم وحشتناک تره
سری تکون دادم و با پوزخند گفتم : تازه هنوز اولشه
و بعد به سمت در خروجی رفتم تا اون دختر خیره سر یه وقت گم نشه .
......................
Romi pov
بعد از اینکه از فرودگاه بیرون اومدم جانگکوک دنبالم اومد و با گفتن یه " احمق گم میشی صبر کن تا با هم بریم " رفت و ماشینو آورد .
درو باز کردم تا سوار بشم که اون پسری که با جانگ کوک اشتباه گرفته بودمش هم اومد و سوار شد . با تعجب نگاش کردم و پرسیدم : راستی یادم رفت بپرسم ...تو کی هستی ؟
پسر لبخند مستطیلی و خوشگلی زد : اسمم تهیونگ دوست جانگ کوکم
پسر جذاب و سرحالی بود و خندش باعث شد که منم ناخودآگاه لبخند بزنم : از آشناییت خوشبختم تهیونگ منم رومیم
تهیونگ خندید : میدونم جانگ کوک همه چیزو بهم گفته .
از گوشه چشم نگاه تیزی به جانگ کوک انداختم و گفتم : که اینطور
اما خب جانگ کوک مثل همیشه به هیچ جاش نگرفت و بیخیال رانندگی میکرد .
خونه جانگ کوک خیلی از فرودگاه دور نبود و ما دقیقا نیم ساعت بعد در خونه جانگ کوک بودیم .
هر سه از ماشین پیاده شدیم و من رفتم تا چمدونمو از صندوق عقب بردارم . جانگ کوک بدون توجه به من به سمت آسانسور رفت . حرصم گرفت ..خودشو میزنه به نفهمی یا واقعا نفهمه؟ ...مطمئنم گزینه دو بیشتر بهش میخوره .
حرصی گفتم : هی کوتوله نمیخوای کمکم کنی .
اگه مثل قبلا رو این صفت حساس باشه حتما برمیگرده . وقتی بچه بودیم جانگ کوک دو سانت از من کوتاه بود و من همیشه سر این دو سانت مسخرش میکردم و بهش میگفتم کوتولست .اون واقعا از این صفت متنفر بود .
با شنیدن کوتوله با حرص برگشت و با اخم گفت : دیگه به من نگو کوتوله
ابروهامو با خباثت بالا انداختم : اگه بگم ؟
از بین دندوناش یواش غرید : رومیییی
نیشخندی زدم و با سر به چمدونم اشاره کردم : بیارش
تک خنده ناباوری زد : نوکر گیر آوردی ؟
با لبخند زدم روی شونش و از پیشش گذشتم : اگه نمیخوای خاطره های قشنگمو راجب بچگیت برای دوستت تعریف کنم انجامش بده .
و با دو خودمو به تهیونگ که داشت سوار آسانسور میشد رسوندم .
.........................
Jungkook pov
با حرص دستی به صورتم کشیدم . چجور میتونم با وجود رومی اعصاب خودمو آروم نگه دارم ؟ اون دختر به معنای واقعی عذاب الهیه. نفسمو محکم بیرون دادم و چمدوناشو از توی ماشین در آوردم و به سمت آسانسور رفتم . دکمه آسانسورو زدم ولی هرچقدر موندم نیومد . عالیه آسانسور گیر کرده و من باید همه ی این طبقاتو بالا برم اونم با دو تا چمدون بزرگ و سنگین . واقعا که خیلی خوش شانسی جئون جانگ کوک . البته جو زیاد دادم چون من فقط دو طبقه باید بالا می رفتم .
با زور خودم و چمدونارو بالا کشیدم و بلاخره به طبقه دو رسیدم . سرمو بلند کردم که با دیدن صحنه رو به روم خشکم زد . رومی روی زمین بود و تهیونگ روی اون افتاده بود . چشمام گرد شد . این ....این دوتا دارن چه غلطی میکنن؟
بهت زده و عصبی فکرمو به زبون آوردم : دارین چه غلطی میکنین؟
تهیونگ و رومی هول شدن و سریع از اون حالت در اومدن . اینجا چه خبره ؟ دقیقا چه اتفاق کوفتی داره میوفته ؟
....................
Romi pov
با تهیونگ سوار آسانسور شدم . یکم کنارش معذب بودم مخصوصا با اون گندی که توی فرودگاه زدم .
تهیونگ گفت : از جانگ کوک شنیدم برای تحصیل اومدی اینجا درسته ؟
سری تکون دادم و با ذوق تند تند گفتم : آره من خیلی تلاش کردم تا بورسیه دانشگاه استنفورد بشم ولی خب میدونی؟ تقریبا نصف خوشحالیم بخاطر زندگی کردن با جانگ کوک از بین رفت .
"صبر کن ببینم ....اونم دوست جانگ کوکه اگه بهش بگه چی ؟ "
با دیدن تهیونگ که سعی میکرد خندشو نگه داره با خجالت لبمو گاز گرفتم . آدم خجالتی نبودم اما نمیدونم چرا جلوی تهیونگ خجالت میکشیدم.
با تردید گفتم : میشه ....به جانگ کوک نگی ؟ میدونی که یکم رابطمون چیزه
تهیونگ با خنده سری تکون داد . در آسانسور باز شد و من خواستم پیاده بشم اما پام دقیقا فضای بین آسانسور و بیرون گیر کرد و داشتم با کله میافتادم زمین . تهیونگ سعی داشت منو بگیره که من یقشو گرفتم و هر دو با هم افتادیم . آییییی سرم درد گرفت . چشمامو با درد باز کردم اما با دیدن حالتی که بین منو تهیونگ بود دردم کلا یادم رفت . چشمام گرد شد . من روی زمین بودم و تهیونگ دقیقا روم بود . تهیونگ گیج و بهت زده فقط به من نگاه میکرد . چند ثانیه به هم خیره موندیم.
با شنیدن صدای جانگ کوک از هول کردیم : دارین چه غلطی میکنین ؟
YOU ARE READING
Monster roommate
Fanfictionخلاصه : دختر عموی جئون جانگ کوک ، جئون رومی توی بورسیه دانشگاه استنفورد قبول میشه و برای تحصیل میخواد به کالیفرنیا بره اما به شرطی که پیش پسر عموش جئون جانگ کوک زندگی کنه اما این مشکل بزرگیه چون رومی و جانگ کوک با هم دشمن خونی هستن . چی میشه اگه رو...