12

126 52 67
                                    

به شکل باور نکردنی بعد از تیراندازی احساس خیلی بهتری نسبت به نیم ساعت قبل داشت.

گوشی رو از روی گوش هاش برداشت و به سمت جایی که سوهو نشسته بود چرخید

* حالا میتونم برم؟

سوهو جلو اومد و مقابلش ایستاد

" حالت خوبه؟

کلافه نگاهش کرد
* ببینم مامانمی یا دکتری؟

سوهو خندید
" هرکدوم که بخوای میتونم باشم.

* انقدر عجیب نباش....
با قیافه ای گرفته گفت

* بیا بریم. ساعت از ۹ گذشته.

" صبر کن.

* چیشده باز؟

" بیا بریم برای شام یه چیزی بخریم.

* میتونیم سفارش بریم

بازوی سهون رو گرفت و دنبال خودش کشید
" بیا دیگه.... یه هوایی هم به سرمون میخوره. میتونیم درمورد پرونده هم حرف بزنیم.

توی پیاده رو راه میرفتن
" هوا کم کم داره سرد میشه.

* اوهوم.

" سهون بعد از کمی مکث گفت

* تو اون چیزا رو از کجا بلد بودی؟

" کدوم چیزا؟

* همونایی که با دیدن اجساد گفتی.

" اهانننن.. خب انگار یکی اینجا توانایی هایی داره.

به شوخی گفت ولی سهون انگار نمیخواست گاردشو پایین بیاره.
*جواب بده!

" خب من دانشجوی پزشکی بودم.

* بودی؟
" خب دقیق تر بگیم من فارغ التحصیل هم شدم ولی مسیرمو عوض کردم.

* شدی مشاور ؟ راستشو بخوای هنوز دقیق نمیدونم تو چه جوری توی تیم مایی.

سوهو خندید....
" نظرت چیه امشب از اونجا شام بگیریم؟

- حس میکنم باید برای روانکاوی پیش یه دکتر برم... افسردگی که تو وجودم موج میزنه رو حس میکنم.

+ احتمالا اون چیزی که حس میکنی نوشابه و غذا هایی هست که خوردی.

- یااااا..... این بچه چرا انقدر بی ادبه.

+ اخه کدوم آدمی ۳ روزه افسرده میشه؟ نکنه کات کردی که انقدر داغونی؟

سهون به مکالمه جالب چانیول و کیونگسو گوش میداد و البته گاهی نگاهشو به سوهو مینداخت که چند دقیقه ای بود با تلفنش مشغول حرف زدن بود.

- زبونتو گاز بگیر بچه.... اگه یه روزی کات کنم قطعا همون روز میمیرم.

+ خدای من..... تو واقعا تو رابطه ای؟

کیونگسو با تعجب پرسید

-معلومه که هستم.....

چانیول با افتخار گفت

Angel S1Where stories live. Discover now