تهیونگ برای اینکه امشب قراره با جانگ کوک سکس داشته باشه خیلی ذوق داشت.
احساس میکرد که این برای جانگ کوک خوب باشه تا از استرسش کم کنه چون جانگ کوک درحالی که هنوز مست بود به سرکار رفته بود.
۴:۳۸-
جانگ کوک به خونه برگشت و تهیونگ برای خوشامدگویی پیشش رفت.
"سلام کوکی" تهیونگ یه شلوار ورزشی خیلی تنگی رو با یه تاپ ادیداس پوشیده بود جانگ کوک طبق معمول لباس هایی که برای سرکارش میپوشه کت و شلوار و کراوات بسته بود.
"سلام بیب حالت چطوره؟" و کت گرم بلندش رو دراورد.
"من خوبم فقط میخواستم یه کاری رو انجام بدم...." و درست بعدش تهیونگ کراوات جانگ کوک رو شل کرد و صورتش رو به گردن جانگ کوک نزدیک کرد و نفس هاش رو روش خالی کرد و بعدش به بدن جانگ کوک خیلی اغوا کننده نگاه کرد.
"نگاه کن همین الانشم دیکت راست شده" تهیونگ جانگ کوک رو دست انداخت و دیک جانگ کوک. رو از روی شلوار لمس کرد و اون رو توی حالت خودش رها کرد.
و موقعی که تهیونگ توی اشپزخونه درحال شستن ظرف ها بود جانگ کوک از پشت بغلش کرد و دیکش رو به باسن تهیونگ از پشت مالید و دم گوشش زمزمه کرد "هوم بیب تو نمیتونی من رو اونجوری رها کنی"
تهیونگ شیر اب رو بست و به سمت جانگ کوک برگشت .
جانگ کوک تهیونگ رو با تمام وجودش میبوسید و زبونش رو داخل دهن تهیونگ میچرخوند و لبش رو با بزاق خودش خیس میکرد درحالی که با دستاش باسن نرم تهیونگ رو چنگ زده بود.
جانگ کوک تهیونگ رو روی اوپن خوابوند.
🔞
"عاحح جانگ هه کوک اینجا ههه نهه"
تهیونگ وقتی دیک جانگ کوک رو که به باسنش مالیده میشد حس کرد ناله بلندی کرد."نه بیبی بوی من هرجا که دلم بخواد انجامش میدم و فاک عاح تو توی این پوزیشن خیلی سکسی بنظر میرسی"
جانگ کوک نفسش رو با صدا بیرون داد و از شر شلوارش خلاص شد.باکسر خودش و پنتی توری تهیونگ رو هم از پاش دراورد.
جانگ کوک دیک خودش رو با دست های خیس از لوبش پمپ کرد.
"کان عاهه دوم چی؟"
"که چی بشه ها؟ اخه خیلی تو بلدی حامله بشی؟ یه امگای چسو که بلند نیست حامله بشه" جانگ کوک زمزمه کرد ولی تهیونگ شنید و قلبش به درد اومد و تقریبا اشکش دراومده بود که درد زیادی بهش منتقل شد.
جانگ کوک دیکش رو محکم بدون هیچ امادگی داخل تهیونگ کرده بود و محکم درحال ضربه زدن بود.
"عاااهه اعه اههه" تهیونگ ناله های بلندی میکرد و هرلحظه صداش بالاتر میرفت. درد به لذت غلبه کرده بود.
جانگ کوک دستاش رو داخل دهن تهیونگ برد و اون هارو خیس کرد و باهاش باسن تهیونگ رو نوازش کرد.
جانگ کوک اونقدر عمیق ضربه میزد که حتی بیضه هاشم تا نصفه داخل تهیونگ میرفتن."عاححح شت همینجوری ناله کن بیبی بوی"
جانگ کوک ناله ای کرد و کمر تهیونگ رو گرفت و بیشتر به خودش نزدیک کرد.صدای ناله هاشون اشپزخونه رو پر کرده اره اشپزخونه . تیهونگ نامرتب ناله میکرد و اصلا ثانیه ای فکر حامله شدن به سرش نمیزد اون فقط داشت به دیک بزرگ جانگ کوک توی خودش فکر میکرد.
تهیونگ که دیگه به اوج رسیده بود با گریه داد زد.
"عاهه محکم تر محکم تر عااحح فاککک عهه""عاح تهیونگ تو خیلی تنگی"
بالاخره جانگ کوک خودش رو بعدازچندضربه محکم دیگه داخل تهیونگ خالی کرد و سوراخ صورتی تهیونگ رو پر ازکام سفید خودش کرد ولی دست برنداشت و چندتا ضربه ی دیگه زد تا کامل خالی شه.
"عاح شت فک کنم بالاخره حامله شدم"
تهیونگ گفت و بدنش همون لحظه لرزید و کام شد."هوم جای تعجب داره اگه ازین حامله بشی"
جانگ کوک. با لحن تمسخر امیزی گفت و بغض تهیونگ شکست."ششش بیب شوخی کردم تو اگه حامله بشی یا نشی من دوست دارم باشه بیب؟"
و جانگ کوک تهیونگ رو بغل کرد و سعی در اروم کردنش داشت.با باسن لخت ....
💦🔞
تاحالا اسمات ترجمه ایخونده بودین؟ تقدیم به شما 😂
یعنی اسماتشم ترجمه کردم ازخودم ننوشتمچقد خوبم من🌝

YOU ARE READING
[𝐌𝐲 𝐎𝐦𝐞𝐠𝐚]
Fanfictionتهیونگ و جانگ کوک دوتا زوج خوشبخت هستن که توسط کسایی که بچه دارن احاطه شدن.تهیونگ به فکر حامله شدن میفته ولی اونا با یه عالمه چالش روبرو میشن. -اسمات -تاپ کوک -باتم ته -ترجمه شده توسط خودم 🌝 -کردیت kookvszn