9"✰༄

1.5K 126 39
                                    

پارتی تموم شده بود و جانگ کوک هه چان باهم دیکه داشتن حرف میزدن و تهیونگم بازوی کوک رو سفت جسبیده بود.
"ممنون گایز ازینکه من روهم به این پارتی دعوات کردید و بخشی از خانوادتون دوسنتین" و لبخندی زد.

تهیونگ لبخند زد و جانگ کوک هم همینطور " گایز من دیگه میرم داخل" تهیونگ خداحافظی کرد و دستش رو تکون داد.

جانگ کوک و هه چان یه مکالمه خیلی معمولی داشتن تا وقتی که هه چان خواست خداحافظی کنه .

"بای هه چان"

"بایی کوکی" هه جان نزدیک اومد و نزدیک تر...

از همون موقع تهیونگ داشت به مکالمه ای که اونها داشتن گوش میداد و نگاه میکرد و یک لحظه غافل شد و هه چان و جانگ کوک رو در حال بوسیدن هم دید. چشماش ناخوداگاه اشکی شد.

"میدونستم یه خبرای هست اون همیشه اون رو کوکی صدا میکرد ...شت"

تهیونگ تصمیم کرفت که همونجا پشت در بمونه تا ریکشن جانگ کوک رو ببینه.یک‌جیزی این وسط لنگ میزد اونم این بود که جانگ کوک هه جان رو به عقب هل نداد و انگار داشت از اون بوسه لذت هم میبرد و کم کم داشت هورنی میشد.

"مطمئنم تو اونقدری سنگدل هستی که وقتی من حاملم با یکی دیگه سکس داشته باشی" تهیونگ پیش خودش گفت.

بعدش کوک هه چان رو هل داد " نه این درست نیست من نمیتونم به تهیونگ خیانت کنم فقط چون زود هورنی میشم ، برو خونه فقط " تهیونگ میتونست غم رو به خوبی توی صدای کوک حس کنه.

هه چان رفت خونه ، تهیونگ هم با جیمین اون مکانو ترک کرد و جانگ کوکرپ با ماشینش تنها گذاشت.

جانگ کوک تمام مدتی که توی ماشین نشسته بود به خودش فحش داد "تهیونگ این همه کار برای تو کرد و حالا اینم جوابشه" فرمون رو فشار داد و با سرعت بیشتری به سمت خونه حرکت کرد.

ماشینش رو پارک کرد و میخواست در رو باز کنه که تهیونگ زودتر در رو براش باز کردو رودخونه ها عرق میریخت نکنه دیده بود؟

تهیونگ به بی قراری جانگ کوک نگاه کرد و پرسید " چرا انقد نگرانی؟"
تهیونگ دستش رو روی شکمش کذاشت و نوازشش کرد.
"چیزی هست که میخوای به من بگی؟"

جانگ کوک شروع به توضیح دادن کرد
"م-من"

تهیونگ قبل ازینکه اونجارو ترک کنه شروع به حرف زدن کرد
"این رو یادت باشه جئون که من دارم بجه ات رو توی شکمم حمل میکنم پس قبل ازینکه هرگندی بالا بیاری بهتره که بهونه ی کافی و خوبی داشته باشی."

[𝐌𝐲 𝐎𝐦𝐞𝐠𝐚]Where stories live. Discover now