15"✰༄

907 83 5
                                    

تهیونگ روی توپ یوگاش نشسته بود و مقداری ورزش های خاصی میکرد که موقع زایمان بدردش میخورد.

جانگ کوک از اتاق دیگه داد زد
تهههه

تهیونگ هم درجوابش داد زد
بلهههه

جانگ کوک هم به جایی که تهیونگ قرار داشت یعنی پذیرایی اومد.
و از تهیونگ پرسید
تا حالا به اسمی برای بچه هامون فکر کردی؟

تهیومگ دست از کار کشید و با ذوق گفت
من راستش نظرم رو عوض کردمم و میخوام اسم دخترمون جیا باشه و پسر جیهیون!

جانگ کوک گونه های تهیونگ رو نوازش کرد
خیلیم خوب بیبی ، از اسما خوشم اومد کیوتن!

و دوباره جانگ کوک
بیبی گشنته؟

تهیونگ سرش رو پایین انداخت و با خجالت پرسید
از کجا میدونی؟

جانگ کوک خندید و موهای تهیونگ رو بهم ریخت
من تورو میشناسم بیبی

🤍🏹

بعد از اینکه غذاشون رو خوردن نوبت این بود که درباره ی سزارین تهیونگ صحبت بکنن.
جانگ کوک درحالی که شرف هارو توی سینک میزاشت پرسید
"پس الان چقد دیگه مونده؟"
تهیونگ که انگار تازه چیزی یادش افتاده باشه چشماش گرد شد
"خب میدونی بعضی وقتا بچه ها زود به دنیا میان ولی من الان نه ماهمه و ماما هم حتی بهم گفته که فردا دیگه وقتشه.."
و سرش رو پایین انداخت و ضایع خندید.

جانگ کوک عصبانی شد بود ، خیلی.
"چرا زودتر بهم نگفتی؟"

تهیونگ بهونه کرد
"منم حاملم کوک یه عالمه افکار توی مخم میگذرن."

جانگ کوک دندوناش رو بهم فشار داد و شروع به شستن ظرفا کرد
"بیا قبل ازینکه کار به جای بدی بکشه بریم بخوابیم"

🤍🏹
پنج ماه بعد~

جانگ کوک داد زد
تهیونگگگگ

تهیونگ وارد اتاق شد و داد زد و خندید
چیههههه

فک کنم جیهیون داره خفه میشه
اف کورس که بچه داشت تو دستای جانگ کوک خفه میشد.

تهیونگ تو سرش زد و سبد لباسارو از دستاش انداخت و بچه رو از جانگ کوک گرفت .
اون رو روی رون پاش به شکم خاب،ند و البته مطمعن شد که دستش رو زیرش گذاشته.

با دست چپش پشت بچه میزد و با دست راستش سینه ی نوزاد رو میمالید.
ضربه های محکم و کافی زد تا جیهیون چیزی که داشت خفه میکرد رو تف کنه : پنبه.

جیهیون هنوزم بخاطر اتفاقی که افتاده بود داشت میلرزید و خب تهیونگ پیشش موند و مطمعن شد جاش راحته و بچه رو خوابوند.
جیاهم خداروشکر به خواب عمیقی فرو رفته بود.

جانگ کوک هم رفته بود تا کارهای لباس ها شسته شده رو انجام بده و اونارو روی رخت اویزون کنه تا خشک بشن.

تهیونگ یک مقدار وقت برای خودش بالاخره پیدا کرده بود و قرار بود که به کی دراماهای روی هم انبار شده اش برسه.
زمان عالی ای برای دیدن کلاس ایته وون بود.

(من انیمه فقط دان میکنم میزارم بمونه ☻︎)

Jungkook's pov
فکر کنم بالاخره وقتش رسیده که از تهیونگ خواستگاری کنم...
ولی قضیه اینه که چجوری کی و کجا هنوزم سوال های زیادی دارم که حل نشدن
ولی این رو میدونم که تهیونگ همیشه ارزوش بوده که بامن ازدواج کنه و الان که بچه هامو داره...دیگه وقتش رسیده.
باید فکرکنم..

[𝐌𝐲 𝐎𝐦𝐞𝐠𝐚]Onde histórias criam vida. Descubra agora