"ببین مارک من پولی که میخواستی رو اوردم فقط بگیرش و دست از سر من و خونواده ام بردار"
جانگ کوک بدون اینکه بدونه مارک کجاست داد زد."انقد داد نزن و به پشت سرت نگاه کن!" مارک هم دادی زد
"اوکی گوش کن فقط این پولو بگیر و دست از سر من و خوانواده ام بردار باشه؟" جانگ کوک برگشت و به مارک نگاهی انداخت.
"تو میدونی با من چکار کردی؟ تو جایگار منو ازم گرفتی من تا حالا اونقددد معروفف نبودمم هیشکی ابهتش بههه من نمیرسیددد بهترین مافیای کل کشور بودممم میتونستم تهیونگ رو با یه اشاره برای خودممم کنم ولی بعدش توو اومدیی و به زندگی منن ریدی" مارک با گریه داد زد ، اون خیلی عصبانی بود واقعا عصبانی ، اسلحه اش رو پر کرد و به سمت جانگ کوک نشونه گرفت.
"هی مارک ! مارک ! میدونم که ازم عصبانی هستی ولی لطفا منو ببخش و مارو تنها بزار!" جانگ کوک سعی در قانع کردن مارک داشت.
"نخیرم ، کشتن تو و بدست اوردن تهیونگ کار بهتریه ، بابت کاری که میخوام بکنم متاسفم"
مارک ماشه ی کلتش رو کشید و بنگ!جانگ کوک گیج شده بود ، چشماش رو بسته بود و اماده مردن شده بود و تو دلش از دنیا خداحافظی کرده بود ولی کسی که تیر خورده بود جانگ کوک نبود .....مارک بود.
جانگ کوک چشماش رو باز کرد و به کسی که بالای جسد مرده ی مارک وایساده بود و یه شاتگان دستش بود نگاه کرد.....اون تهیونگ بود !
"جانگ کوک ، موقعی که بهم یاد دادی چطوری شلیک کنم رو هیچوقت یادم نمیره ....اون موقع فقط ۱۹ سالم بود"
تهیونگ با لبخندی گفت درحالی که با یه دستش شکمش رو نگه داشته بود و با دست دیگش شاتگان رو.(یاد مکانی ساکت پارت یکش افتادم ک زنه حامله بود بعد با شاتگان جونورا رو میکشت 😂)
" ته ! بیبی«" جانگ کوک با دیدن تهیونگ فوری دویید و اون رو به اغوش کشید و پیشونی ش رو بوسید.
"چجوری میدونستی اینجام؟ چجوری پیدام کردی؟"
YOU ARE READING
[𝐌𝐲 𝐎𝐦𝐞𝐠𝐚]
Fanfictionتهیونگ و جانگ کوک دوتا زوج خوشبخت هستن که توسط کسایی که بچه دارن احاطه شدن.تهیونگ به فکر حامله شدن میفته ولی اونا با یه عالمه چالش روبرو میشن. -اسمات -تاپ کوک -باتم ته -ترجمه شده توسط خودم 🌝 -کردیت kookvszn