جانگ کوک داخل گوش تهیونگ زمزمه کرد
بیدار شو هانیتهیونگ خواب الود گفت
چ-چی؟جانگ کوک با لحن مردونه و عمیقش گفت
بلند شو بیبی ، میخوام امروز سوپرایزت کنم
روی تهیونگ خیمه زد و گردنش رو بوسید تا خواب رو از سرش بپرونه.تهبونگ بلند شد
خیلی خب خیلی خب ، من بیدارمتهیونگ موقعی که سعی در پاشدن از تخت رو داشت پرسید
بچه ها کجان؟ دیشب صداشونو نشنیدماونا و به جین هیونگ سپردم ، الان سه تا بچه داره که ازشون مراقبت کنه - ولی همشون برای یه دلیل خوب هستن.
جانگ کوک درحال تحسین کردن خودش توی اینه بود.تهیونگ دستی به موهاش کشید و پرسید
اوکی ولی حالا چرا من رو صبح به این زودی بیدار کردی؟جانگ کوک به سمتش برگشت
چون که امروز هوا افتابیه و ما توی ژانویه هستیم پس بیا از بیشترش استفاده کنیم قبل ازینکه دوباره هوا گرفته و بارونی نشده.و بعدش لبخندی زد
تازه اگه بچه ها الان اینجا بودن بخاطر گریه های اونا زودترم بیدار میشدیتهیونگ چشماش رو چرخوند و دوباره زیر پتو خزید
عاح من به تختم برمیگردمجانگ کوک تقریبا داشت تهیونگ رو از تخت بیرون میکشید و مینالید
نه بیبی بلند شو و لباس بپوش ، من برات سوپرایز اماده کردمتهیونگ غر زد
مگه امروز نباید بری سرکارجانگ کوک از تنها بهونه ای که میتونست بیاره استفاده کرد
بابام مدیره شرکته پس امروز با نبود من هیچ اتفاقی نمیفته
أنت تقرأ
[𝐌𝐲 𝐎𝐦𝐞𝐠𝐚]
أدب الهواةتهیونگ و جانگ کوک دوتا زوج خوشبخت هستن که توسط کسایی که بچه دارن احاطه شدن.تهیونگ به فکر حامله شدن میفته ولی اونا با یه عالمه چالش روبرو میشن. -اسمات -تاپ کوک -باتم ته -ترجمه شده توسط خودم 🌝 -کردیت kookvszn