12"✰༄

849 87 8
                                    

امروز اون زوج قرار بود که به محل کار جدید جانگ کوک برن ، بعد از همه ی اینا جانگ کوک با گنگ قطع همکاری کرد و توی کمپانی پدرش به عنوان قائم مقام مدیر عامل میخواست شروع به کار کرد.

تهیونگ کراوات جانگ کوک رو مرتب کرد و پرسید:
"بیبی ،  هیجان زده ای؟"

جانگ کوک با دست های لرزون جواب داد.
"عاح ، البته"

تهیونگ سعی در تشویق کردن کوک رو داشت.
"اروم باش کوکی ، اوکیه و خوشبختانه منم اونجا پیشت خواهم بود"
و گونه جانگ کوک رو بوسید.

جانگ کوک گفت :
"پاشو بیا بریم بیبی"
ته هم تایید کرد.

(تهیونگ یه بافتنی خیلی بلند با جین پوشیده بود و جانگکوک هم کت شلوار)

🤍🏹

توی کمپانی ، اون دونفر با کارت های ایدی جدیدشون وارد شدند و جانگ کوک تا دفترش اسکورت شد.
تهیونگ هم توی دفتر جانگ کوک حاضر بود. همین که اونا توی اتاق مستقر شدند ، اقای جئون وارد اتاق شد.

اقای جئون گفت:
"پسرم ، تو انجامش دادی !"

جانگ کوک لبخندی زد :
"اره پدر من توی این کار خیلی خوبم و میخوام باعث افتخارتون بشم."
تهیونگ هم لبخندی زد و پشت صندلی جانگ کوک ایستاد.

اقای جئون گفت :
"سلام تهیونگی"
تهیونگ دستش رو تکون داد.

اقای جئون داد زد
"نایون ، یه صندلی برای تهیونگ عزیزم بیار که اونم بتونه بشینه"

تهیونگ توضیح داد
"پدر اشکالی نداره بالاخره که من میخواستم یه نرمشی بکنم"

اقای جئون عصبانی شد
"بعد از نرمشت که باید استراحت بکنی!

مثل اینکه اقای جئون کمی اروم تر شده بود.
" و اینکه احساس ازادی بکن و اگه چیزی خواستی میتونی از منشی من بگیری و هرچی بخوای بخوری و تو-
حرف اقای جئون قطع شد

"اقا قهوه تون حاضر شده ، و همچنین کمپانی جانگ درخواست یه جلسه ملاقات داده مثل اینکه میخوان درباره نقشه های کاری جدید صبحت کنند"
مین هیوک مزاحم شده بود.

تهیونگ توی بهت فرو رفته بود چون صدای خیلی اشنایی رو میشنید ولی بخاطر اینکه نمیتونست صورتش رو ببینه نمیدونست این صدای چه کسیه.

تهیونگ داد زد
"مین هیوک!"

مین هیوک با لحن سوالی پرسید.
"ته ته؟

تهیونگ به سمتش دویید و بغلش کرد.

اقای جئون سوال پرسید.
"تهیونگ ، تو مین هیوک رو میشناسی؟
و ابرویی بالا انداخت.

تهیونگ لبخندی زد
"ارره ، من و مین هیوک قبلا باهم به مدرسه میرفتیم ، من و مین هیوک و جیمین قبلا عا خیلی باهم بیرون میرفتیم"

مین هیوک سوالی پرسید که باعث شد تهیونگ لب هاش رو گاز بگیره
"ته ته؟ تو حامله ای؟"

تهیونگ پوزخندی زد
"فکر کنم برای زمان خیلی طولانی میشه که همدیگرو ندیدیم هاه؟"
"من و دوست پسرم جانگ کوک بچه تو راه داریم"

"جانگ کوک وای چجوری ممکنه یادم بره ، حالت چطوره؟" مین هیوک با لبخند به قیافه ی سرد جانگ کوک خیره شد.
"من عالیم ، مین هیوک" تهیونگ متوجه تغییر لحن جانگ کوک شد که خیلی سرد شده بود.

تهیونگ دستش رو دور گردن مین هیوک انداخت
"جانگ کوکما برمیگردیممم زوددد فعلا باید باهم حرف بزنیم"
جانگ کوک زبونش رو به لپش فشار داد.

بعد ازینکه اون دوتا اتاق جانگ کوک رو ترک کردند اقای جئون اهی کشید.
"واو اون واقعا یه چیز دیگس."

[𝐌𝐲 𝐎𝐦𝐞𝐠𝐚]Où les histoires vivent. Découvrez maintenant