19"✰༄

797 66 9
                                    

[۸:۲۷ صبح ]

Jungkook's pov

بچه ها بیدار بودن و داشتن گریه میکردند ، تهیونگم که انگار نمیخواست بلند شه پس من مجبور بودم که بلند شم و بهشون رسیدگی کنم.

بیبی جیهیون
هوفی کشیدم ، واقعا داشت از ته حلقش جیغ میزد.
چر نمیتونی مثل خواهرت باشی؟ فقط یه مقدار ارومتر
روی شونه ام بالا و پایینش کردم تا اروم بشه.

درست موقعی که جیهون داشت اروم میشد تهیونگ فوری در رو باز کرد که باعث شد صدای بزرگی ایجاد بشه که جیا به گریه بیفته.

صبح توعم بخیر
تهیونگ گفت و چشماش رو مالید

ازش پرسیدم
میتونم برم و شیشه هاشونو درست کنم؟
تهیونگ بهم یه قیافه ی گیج تحویل داد.

بهم زل زد و جیا رو توی بغلش گرفت و نوازش کرد
مگه اصلا بلدی ؟

هانی جوری رفتار نکن که انگار اصلا کمکت نمیکنم
تهیونگ بهم برزخی نگاه کرد.

اوکی ولی تقصیر من نیست که یه عالمه کار دارم
حالا جفتمون داشتیم پله هارو به سمت اشپزخونه پایین میرفتیم.

جانگ کوک پدرت دو هفته ی پیش بازنشسته شده و تو الان همه کاره ای ، عجله نکن دارلینگ.
تهیونگ مسخرم کرد و چشمام رو چرخوندم.

اوکی اینم شیشه ها و صبحونه
این رو درحالی که دالی بازی با جیهیون میکردم گفتم.

(فکت : میدونستید دراصل اسم کامل دالی بازی ، دالی موشکه :/؟ من خدایی نمیدونستم)

من درحال درست کردن شیر خشک ها بودم و تهیونگ سریال صبحونه های بچه هارو.

(همون سرلاک)

گذر زمان ~| [۱۰:۵۶ صبح]
Author's pov

جانگ کوک سر یه قرار ملاقات انلاین از خونه با همکاراش بود ازونجایی که باید به تهیونگ توی کاراش توس خونه کمک

بچه ها توی پذیرایی درحال بازی کردن و تماشا کدن تلویزیون بودن و تهیونگ هم سرش توی گوشیش بود و هم حواسش به بچه ها بود.

[𝐌𝐲 𝐎𝐦𝐞𝐠𝐚]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang