پارت دوم
(روی حصیر پیک نیک زیر درخت نشستند)
"همم...چه غذایی اوردین؟"
جانگ کوک پرسیدیونگی هم گفت
"ما قبل از اینکه به اینحا بیایم غذامون رو خوردیم"
تهیونگ سرش رو به نشونه تایید تکون داد."بخاطر اینه که جیمین بهم قول یه شام خوشمزه رو داده"
یونگی روی کلمه قول تاکید زیادی کرد.
جیمین هم تایید کرد."اره من به یونگی گفتم که امشب براش شام درست کنم"
جانگ کوک ابرویی بالا انداخت
"ولی جیمین هیچوقت اشپزی نمیکنه؟"جیمین با ذوق جیغ خفه ای زد
"خب میدونی راستش ما یه معامله ای کدریم که اگر من برای یونگی امشب شام درست کنم اون من رو به فاک میده"تهیونگ خندید
"جیمین تو خیلی پررویی""ت-تاک...ف-فاک"
ییرن خیلی مظلوم همچین کلمه ای رو گفت درحالی که الان فقط یک سالشه.یونگی خیلی محکم به ییرن گفت
"نه ییرن این کلمه ی بدیه دیگه نگو اون رو"
یونگی ادم ترسناکیه برای بچه ها و ییرن الان توی مرز گریه کردن بود."ماما ا-اون رو گ-گفت"
"عذر خواهی کن"
یونگی به چشم های ییرن ترسناک نگاه کرد
ییرن کمر جیمین رو بغل کرد و با چشمای مظلومش به یونگی نگاه کرد."ماما و بابا ببخسید که اونطوری حلف ژدم"
ییرن سعی کرد که جملش رو کامل کنه , اون هنوز اونقدرا هم توی صحبت کردن اعتماد به نفس نداره.
جیمین اون رو اروم کرد
"اشکالی نداره عزیزم فقط دوباره اون رو نگو"از یه سمت دیگه تهیونگ و جانگ کوک کمی گیج شده بودند که باید چکار بکنند چون که درحال حاضر بچه هاشون خوابیدن و شاهد این هستند که اونا چجوری دارن با هم کنار میان.
"به هرحال ما بعدا برای شام به شما ملحق میشیم"
تهیونگ گفت و جیمین سرش رو تکون داد"بیب-
"جانگ کوک تو به من گفتی که باید از خونه یکم بزنم بیرون"
_
"ولی دیگه درباره ما بسه , شما چی گایز..- اصلاح میکنم ..زوج تازه نامزد کرده"
جیمین زمزمه کرد , عبارت اخر باعث شد که تهیونگ چندشش بشه.
YOU ARE READING
[𝐌𝐲 𝐎𝐦𝐞𝐠𝐚]
Fanfictionتهیونگ و جانگ کوک دوتا زوج خوشبخت هستن که توسط کسایی که بچه دارن احاطه شدن.تهیونگ به فکر حامله شدن میفته ولی اونا با یه عالمه چالش روبرو میشن. -اسمات -تاپ کوک -باتم ته -ترجمه شده توسط خودم 🌝 -کردیت kookvszn