➰hear me....🚬

488 161 350
                                    


اگه یه موقع من برم قوی تر میام، اگه من برم هم یه منِ شدید تر میاد.

همه حرفایی که نزدم، گلوله های ویرانگر ذهنمو امشب بلند فریادشون میزنم! صدامو میشنوی؟؟

"پایان بخش اول"
 
 
سوم شخص

-مامان

رزیتا تیز سرجاش سرشو برگردوند گالف خیلی خونسرد و با آرامش به نظر میرسید و این خیلی آنرمال بود رزیتا با چشمایی که نم دار شده بود پسرشو تو بغل کشید و لرزون لب زد:

-عزیزم...جانم؟ خوبی عزیزم؟

گالف دوباره با عجز اسم مادرشو صدا زد:

-مامان من خوب نیستم نمیتونم تحمل کن هیچ چیز اینجا رو نمیتونم تحمل کنم حتی مونترآل رو هم نمیتونم تحمل کنم همه جای اینجا و اونجا شده خاطرات بابا نمیتونم نفس بکشم اونقد درد داره که با هر نفس حس میکنم دارم میمیرم....

رزیتا دستشو پشت کمر پسرش کشید و نالید:

-مامان برات چیکار کنه؟ بگو گالف... نمیخوام زجر کشیدنتو ببینم... الان تو همه چیز منی همه چیز مامانی...فقط بهم بگو چیکار میتونم برات کنم

گالف با صدایی که بغض باعث شده بود بلرزه زمزمه کرد:

-میتونی بابا رو برگردونی؟

تو نظر گالف مامان دل شکستش لبش لرزید، قلبش لرزید و یبار دیگه فرو ریخت محکمتر گالفو بغل کرد و صدای هق هقش گوش گالفو پر کرد. با ناامیدی و عجز وسط گریه ای که امونشو بریده بود گفت:

-گالف... منم... منم باباتو میخوام...ولی...این

-میدونم مامان گریه نکن... بابا برنمیگرده ولی منم نمیتونم دیگه به اون گالفی که بودم برگردم... مامان کمکم کن

رزیتا سرشو فاصله داد و سر پسرشو با دستش قاب گرفت:

-مامان برات چیکار کنه؟

گالف اشک چشم های مامانشو با شستش پاک کرد و بی روح به چشم های رزیتا خیره شد:

-کمکم کن برم! حالا که بابا نیست دیگه نمیخوام و نمیتونم اینجوری زندگی کنم، مامان من ترسیدم از این مدل زندگی بیزار شدم میخوام بذارمش کنار، زندگی که بابامو ازم گرفت و میخوام کنارش بذارم کمکم کن برم از اینجا بریم یه جایی که هیچ ربطی به مافیا و باندا نداشته باشه... میخوام فرار کنم از همه کس و همه چیز.

رزیتا ناباور با دهن باز به گالف نگاه کرد آب دهنشو قورت داد و با صدای اهسته ای گفت:

➰poetry_of_the_mafia🚬"full"Donde viven las historias. Descúbrelo ahora