ForeTime-Part 11"
- پارک جیمین !
به ارومی عقب کشید و سمت صدای آشنایی که اسمش رو بهجا اورده بود چرخید
اون لحن تند و فریاد نسبتا عمیق رو تابحال نشنیده بود اما صدای اون شخص رو به خوبی میشناخت
چهرهی جئونجونگکوک حالا تو مسیر دیدش بود و به سادگی میتونست بگه که جونگکوک عصبی به نظر میرسید
- مشکل چیه..این کیه جیم؟
سوال کریس نخ نامرئی نگاهخیرهی هر دو رو برید
کریس قدمی به جلو گذاشت و تا حدی جیمین رو پشت خودش کشید
- کی باشی؟
جونگکوک نیم نگاهی به چهرهی اون پسر که بنظر اسمش کریس بود انداخت و دوباره، به جیمین خیره شد
جیمین هنوز هیچ عکسالعمل واضحی از وجود جونگکوک توی اون شرایط نشون نداده بود
جونگکوک قدم برداشت تا به اون دو نزدیک بشه اما تو لحظهی اخر، جهت اون قدم عوض شد
نگاهش رو به زمین داد
برای چی وقتی دید جیمین از کس دیگهای درخواست بوسه کرده دخالت کرد و جلوشون رو گرفت؟
دلیل واضحی وجود داشت؟
عقبگرد کرد و توی لحظهی اخر به چشمای خیرهکنندهی جیمین زل زد
به سادگی مشخص بود جایی توی اون جمع نداره..راه اومده رو برگشت و ترجیح داد وقت و زماندیگهای رو برای قدم زدن انتخاب کنه
درحال حاضر نیاز داشت از اون مکان دور شه و ذهن و احساسش رو خالی کنه..به هر نحو و شیوهای..
شاید پنج دقیقه..و شاید پنج ثانیه از رفتن جونگکوک میگذشت اما جیمین اهمیتی به اون مقدار زمانی بی ارزش نمیداد
لحظهای که جونگکوک اسمش رو صدا زد میتونست از نگاهش عصبانیت رو بخونه..ولی نگاه اخری که جونگکوک در عوضِ خدافظی بهش انداخته بود ناخوانا بود..جوری که ذهنش رو هنوز درگیر کرده بود و اجازهی فکر به هیچچیز دیگهای رو بهش نمیداد
- جیمین؟
نگاهش از جایی که چند لحظهی پیش جونگکوک بود کنده شد و سمت کریس برگشت
میتونست ببینه که لبای کریس تکون میخورن..به نظر چیزی میگفت
قدرت شنوایی ممکن بود به صورت موقت از کار بیوفته؟
اروم زمزمه کرد
- میشه..تنها باشم؟
انتظار برای شنیدن حوابی که کریس اماده کرده بود سخت به نظر میرسید، از توقف دست کشید و به سمت نیمکت چوبی رنگی که گلبرگای صورتی تزیینش کرده بودن قدم برداشت
صادقانه حتی متوجه نشد کریس کی رفت..
تنها چیزی که حس میکرد..عذابوجدان بود، اما برای چی؟
بوسیدن شخص دیگهای؟
این کاری بود که جیمین همیشه انجام میداد
بوسیدن شخصی جلوی چشمای جونگکوک؟
اونا هیچ نسبتی نداشتن پس مطمئنا دلیل خوبی برای تجربهی این حس نبود..
نگاهی که جونگکوک موقع رفتن بهش انداخته بود؟
- من..
کلمات برای جواب دادن به سوال سوم کنا هم نیومدن و تمام انرژی جمع شدهش رو رها کرد
خودش رو به تکیهگاه صندلی سپرد و چشماش رو روی هم گذاشت
بعد از اون بوسه کل ذهنش درگی جونگکوک و حسی که داشت شده بود و امروز قرار بود همه چیز رو بهتر کنه اما انگار زندگی بدجوری باهاش لج کرده بود، چون ذهنش از دیروزم بیشت درگیر جونگکوک و حسی که بهش میداد شده بود
YOU ARE READING
𝖥𝗈𝗋𝖾 𝖳𝗂𝗆𝖾
Historical Fiction- جسارت منو بپذیرید، اما شما دیگه کدوم خری هستید ! • - اون باید مجازات بشه، خیلی سریع.. ! • - این فقط یه خواب احمقانهس..همین.. ! • - تو به گذشته اومدی تا معشوقهی واقعیت رو پیدا کنی ! ⌯┈──┈┈⋆┈┈──┈⌯ تابحال شده به سفر در زمان فکر کنید؟⏳ تابحال فکر ک...