—اون بچه یاد گرفته بود که چهطور جواب پس بده!
—
گو یون تعجب کرد، این دقیقا با چیزی که فکرش رو میکرد فرق داشت. «چرا؟»
چانگ گنگ با دلیل جوابش رو توضیح داد: «مناطق غربی در حال حاضر توسط اردوگاه آهنی سیاهِ ییفو داره محافظت میشه، من با بودنم اونجا فقط باعث بیشتر دردسر درست کردن میشم، علاوه بر این، من برای درست کردن یک نشان نظامی دروغین بدون داشتن هیچ معنا و مفهومی به زحمت میاندازمت.»
با اینکه قصد گو یون هم از اول همین بود، اما اینکه چانگ گنگ به این صریحی بیانش کرد، حس میکرد انگار یک آب سرد روش پاشیدن. به سختی تونست لحنش رو بدون تغییر نگه داره و گفت: «خب... این هم خوبه، برگشتن به پایتخت و گوش دادن به سیاست هم خوبه. معلم قبلی من چند تا دانش آموز داره، میتونی زودتر بری و باهاشون آشنا بشی.»
چانگ گنگ: «این دوتا مثل هم نیستن؟»
در حین صحبت کردن، اون به انتهای راهروی باریک نگاه کرد، نور خورشید طلایی و درخشان جیانگنان، به باغی پر از گلهای بیشمار بهاری که داشتن شکوفه میزدن میتابید. هرچند، با گوش دادن به حرفهای خدمتکارهای عمارت یائو فهمیده بود، با اینکه گلها پر طراوت و شاداب به نظر مییان، در حقیقت، دوران شکوفه زدن تقریبا اندازه ده روز یا نصف ماه طول میکشید و طولی نمیکشید تا پژمرده بشن.
خوشبختانه اونا اینجا در باغ شکوفه میزدن، اگه میخواستن توی یه کوه متروکه رشد کنن، بیسروصدا زیبایی خودشون رو نشون میدادن و بعد بیسروصدا هم پژمرده میشدن و روی زمین میافتادن، زندگی و مرگ فقط با یک چشم به هم زدن از هم جدا میشد، فقط توسط چندتا پرنده و حیوان بیفکر احاطه میشدن: کی اونجا بود تا درکشون کنه؟
گلها همینجوری بودن، و خب کلی هم احساسات عشق غیر ضروری و تنفر در قلب فردی وجود داشت.
چانگ گنگ: «ییفو، افراد با استعداد زیادی کنار استاد لیائو ران وجود داره. من امیدوارم بتونم با اونا سفر کنم، برنامه مطالعه و تمرینم رو به تأخیر نمیاندازم...»
این شر و وِرها چیه دیگه؟
قبل از اینکه اون بتونه حرفش رو تموم کنه، گو یون وسط حرفش پرید، لحن صحبتش عصبی بود: «نه.»
چانگ گنگ برگشت و در سکوت بهش نگاه کرد.
چیزهای غیرقابل توضیحی که گو یون قبلاً هیچوقت متوجهش نشده بود، درون چشمهای نوجوانی که پشت به نور ایستاده بود پنهان شده بود. در این لحظه، وقتی چشمش به اون افتاد کمی جا خورد.
اون بلافاصله متوجه شد که لحن صحبتش کمی تند بوده، لحنش رو آرومتر کرد و گفت: «اگه میخوایی بری بیرون تا بازی کنی، تا زمانی که برگردی به پایتخت صبر کن، از عمو وانگ بخواه تا چندتا محافظ از عمارت برات آماده کنه تا اون بیرون همراهیت کنن. اما فقط یه چیزی، تو اجازه نداری جایی که هیچ ایستگاه سلطنتیای نداره بری. هر بار که به ایستگاه میرسی، تو باید برای من یه نامهای بنویسی و امنیت خودت رو گزارش بدی.»
YOU ARE READING
Sha Po Lang / Persian Translation
Action✾ 𝐍𝐚𝐦𝐞 𝐍𝐨𝐯𝐞𝐥 : ↬Sha po lang ⭐️ ✾ 𝐀𝐮𝐭𝐡𝐨𝐫 (𝐒) : ↬Priest🌷 ✾ 𝐄𝐧𝐠𝐥𝐢𝐬𝐡 𝐓𝐫𝐚𝐧𝐬𝐥𝐚𝐭𝐨𝐫 : ↬Northwest flower🌸 ━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━ ✾ خلاصه : در دوران سلسه ی لیانگ بزرگ زندگی مردم با وجود ابزار آلات ماشینی که از سوختی به نام ز...