⊱ 𝐂𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 3 ⊰

783 184 70
                                    





چپتر سوم:

خانوادهی شو صاحب چند زمین زراعی بودن، شو بای هو هم یک نظامی بود. زندگی تو مناطق محلی همیشه بد نبود، اونا یه ثروت خونوادگی کوچیکی جمع کرده بودن، و باهاش یه خدمتکار پیر استخدام کرده بودن که براشون غذا میپخت یا خونه رو تمیز میکرد.

موقع سپبیده دم، خدمتکار پیرِ خانواده‌ی شو تازه صبحونه درست کردن رو تموم کرده بود. درِ اتاق مطالعه ی چانگ گنگ رو زد:

"اربابِ جوان، خانم پرسیدن که آیا شما میخواید غذا تونو تو اتاق ایشون میل کنید یا نه."
چانگ گنگ که تمرکزش روی تمرین نمونه ی خوش نویسی رو به روش بود، با صدای خدمتکار حرکت دستش متوقف شد. مثل همیشه گفت:

"نه، مادر آرامش و سکوت رو ترجیح میده، مزاحمش نمیشم، میشه عذر منو بهش برسونی؟ "

خدمتکار پیر از جوابش زیاد متعجب نشد. رفت و آمد بین این مادر و فرزند چیز جدیدی نبود.

واقعا عجیب بود. از نظر منطقی، شو بای هو فقط یه ناپدری بود؛ اونایی که با هم ارتباط بیولوژیکی داشتن چانگ گنگ و شیو نیانگ بودن. ولی فقط وقتی که شو بای هو خونه بود این مادر و فرزند سر یه میز غذا میخوردن، با هم خوش برخورد بودن، رابطه‌ی مادر فرزندی گل و بلبلی نشون میدادن، و حسابی با هم جور میشدن. به محض رفتن مرد خانواده، اونا حتی از غریبه هم غریبه تر میشدن و به هم هیچ توجهی نمیکردن.

اونا تو یه خونه زندگی میکردن، ولی چانگ گنگ تا حالا از در اصلی استفاده نکرده بود؛ هر روز از در کناری به سمت خونه‌ی همسایه‌ی بغلی میدوید. این مادر و پسر ممکن بود تا ماه ها همدیگر رو نبینن.

حتی قبلا، وقتی چانگ گنگ به اون بیماری سخت که میتونست جونش رو بگیره مبتلا شد، شیو نیانگ فقط با سردی بهش نگاه کرد، بدون اینکه یک ذره درباره مرده یا زنده موندنش نگرانی داشته باشه.

در آخر، این شیلیو بود که اونو برد و ازش مراقبت کرد. خدمتکار پیر همیشه به اینکه چانگ گنگ با شیو نیانگ رابطه ی خونی داشته باشه، مشکوک بود. هر چند بدون شک، بخاطر شباهت ظاهریشون حتما یه نسبت خونی با هم داشتن.

علاوه براین، زن شکننده و آسیب پذیری مثل شیو نیانگ که از کشورش دور مونده و حتی قدرت دفاع کردن از خودش رو هم نداره... چرا باید باز هم مراقب بچه ای که مال خودش نیست باشه؟

حقیقتا غیر قابل درک بود.

بعد از چند دقیقه، خدمتکار پیر ظرفِ غذا رو آورد و به چانگ گنگ گفت:

" ارباب احتمالا امروز بر میگردن. بانو از ارباب جوان میخوان که امروز زود به خونه برگردن."

چانگ گنگ میدونست که منظورش چی بوده؛ وقتی شو بای هو برگرده اونا باید نقش مادر و پسر رو بازی بکنن. با سر تایید کرد و گفت:

Sha Po Lang / Persian TranslationDonde viven las historias. Descúbrelo ahora