⊱ 𝐂𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 16 ⊰

651 152 90
                                    


گویون نه تنها ذره‌ای احساس آزردگی نکرد، بلکه از خنده منفجر شد. تمام وجودش هاله‌ی مغرور و وحشی ⟨باد شدید و بارون طوفانی به چیزمم نیست⟩ از خودش ساتع میکرد.

_________________________________________

اگر کسی میخواست درباره‌ی این روابط پیچیده صحبت کنه، باید شروع این رابطه رو امپراطور سابق می‌دونست.

امپراطور سابق تمام عمر خودش رو روی اسب گذراند و در ارتش و سیاست دستاورد‌های بزرگی به دست اورد، یک افسانه که تو طول تاریخ بی‌نظیر بود. این مرد قدرت سلسله‌ی لیانگ رو به اوج رسوند «مثل خورشیدی که در بالاترین نقطه اسمانِ» و هیچ کشوری جرات دست از پا خطا کردن نداشت. علاوه بر این، اون بنیانگذار آکادمی لینگ شو و اردوگاه اهنی سیاه بود.

حیف بود که این امپراطور درخشان و فرزانه تنها زندگی کنه‌. اون در دوران سلطنتش چهارتا ملکه داشت ولی هیچکدوم نتونستن مدت زمان زیادی رو زندگی کنن. در مجموع صاحب سه پسر و دو دختر شد ولی چهار نفر از اون‌ها، شاهد مرگ بچه‌ی قبل از خودشون بودن.

وقتی امپراطور درگذشت، تنها فرزند باقی مونده اولین شاهزاده خانوم بود که زود ازدواج کرد.

افسانه‌ها میگن وقتی شاهزاده خانم شانزده یا هفده ساله بود، به یک بیماری شدید مبتلا شد که تقریبا جانش رو گرفت. خوشبختانه، چون قبلا با پدر گویون قرار ازدواج گذاشته بودن، راهب معبد هو گوو یه شمع جاودانه برای شاهزاده روشن کرد و توصیه داشت که هر چه سریع تر ازدواج کنه. درست مثل کلماتش، وقتی شاهزاده با مارکوس ازدواج کرد بیماری بهبود یافت.

اینطور به نظر میرسید که مرگ شاهزادگان قبلی در سن جوانی، بخاطر قطع کردن سررشته‌ی سرنوشت امپراطور سابق بود.

امپراطور که تمام همسران و فرزندانش رو از دست داده بود، در آخرین لحظه تصمیم گرفت اردوگاه سیاه اهنی و نهایت قدرت نظامی رو به شاهزاده خانم محبوب و همسرش بسپاره، اما کشور لیانگ کبیر نمی‌تونست نام خانوادگی اون‌ها رو بپذیره و امپراطور بعدی باید از خاندان دیگه‌ای انتخاب می‌شد.

بخش عمده‌ای از دلایل اینکه امپراطور فعلی ⟨اعلیحضرت یوان⟩ تونست اون سال به تخت سلطنت بنشینه، لطف شاهزاده خانم اول بود.

امپراطور یوان علاقه‌ی زیادی به اون داشت. تا زمانی که از دنیا رفت، همیشه با احترام به عنوان «خاله» ازش یاد می‌کرد و تنها پسرش گویون رو برای مراقبت به داخل قصر برد. شخصا نام «زی شی» رو بهش داد و بارها به افسران و دادستان‌ها سفارش میکرد که «زی شی مثل برادر کوچیکترمه» و به شاهزادگان دستور می‌داد حتی توی ملاقات خصوصی هم اون رو «عموی سلطنتی» صدا بزنن.

⟨عمو⟩ یا ⟨خاله⟩ فقط عناوین دروغینی بودن که اولویت خاصی نداشتن، اونچه مهم بود این بود که نیروهای نظامی لیانگ کبیر، تحت فرمان مستقیم مارکوس حافظ صلح، اون سال پشت سر پسرک کوچک، گویون، ایستاده بودن.

Sha Po Lang / Persian TranslationDonde viven las historias. Descúbrelo ahora