⊱ 𝐂𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 46 ⊰

124 29 0
                                    


کسی می‌تواند در لحظه‌های سرد زندگی‌ام، همسفرِ گرمی باشد؟
تا همین همسفر گرم...
کنار جام و مِی ام جا خوش کند...؟

امسال، وقتی که سال قبل رو بدرقه کردن و به استقبال سال جدید رفتن، مارکوس حافظ صلح نشان ببر سیاه رو پس داد، به طور قطع دستور جی گو اجرا می‌شد. وزارت جنگ بلافاصله پرسنل ویژه و تعلیم دیده رو برای بازرس شدن به تمام جناح‌ها فرستادن.

در این بازه‌ی زمانی، امپراطور لونگ آن قدرت نظامی رو به حداکثر رسونده بود؛ حتی قابل قیاس با دوران امپراطور وو نبود.

در طول سال، تنها چیزی که باعث آرامش لی فنگ میشد احتمالا درک گو یون از شرایط بود.

همونطور که چانگ گنگ پیش‌بینی‌ش رو کرده بود، خواسته‌ی امپراطور محترم شمرده شد؛ طبیعتا، به نوبه‌ی خودش از گو یون تقدیر کرد، و به مقام شن یی دو درجه اضافه کرد، و اونو به عنوان فرمانده‌ی جنوب غربی منصوب کرد، و در همون زمان، عنوان یان بِی‌وانگ رو به شاهزاده چهارم لی مین اعطا کرد.

در شانزدهم ماه اول، به بهونه‌ی تولد مارکوس حافظ صلح ارجمند، استاد پیر شن دوتا گاری پر از هدیه فرستاده بود، ورودی رو بسته بود.

استاد پیر شن در واقع خیلی وقت بود که بازنشسته شده بود، و اونا فقط شن یی رو داشتن؛ بچه‌ای که دنبال پیشرفت نبود. شن یی در جوانیش نشونه‌هایی از عجیب و غریب بودن رو نشون داده بود. در هر دو هنرهای ادبی و رزمی خوب بود، اما در عین حال، به هیچ‌کدومشون علاقه نداشت. به جاش تمام روز رو در حیاط مخفی می‌شد، و با ماشین‌‌آلات ور می‌رفت.

در خانواده‌ی شن، از عروسک‌های آهنی نگهبان خونه تا چراغ بخاری که در اتاق آویزون بود، هیچ وسیله‌ای وجود نداشت که توسط اون از هم باز نشده باشه.

اگرچه استاد شن به لائو ژوآنگ1 اعتقاد داشت، و از عقیده‌ی ‹هر چیزی اراده‌ی خاص خویش را به دنبال دارد› پیروی می‌کرد، باید به این دلیل که تمرین کردنش به اندازه‌ی کافی کامل نبود می‌بود چون هنوز از پسرش انتظاراتی داشت.

گو یون صبح زود به قصر احضار شده بود و قبلا اونجا رو ترک کرده بود. با اینکه تمام سال رو در پایتخت نبود، اما به خاطر موقعیت بالایی که داشت، هدایای زیادی دریافت کرده بود. در عمارت هیچ معشوقه‌ای وجود نداشت، به همین دلیل هدایای سالانه‌ای که به مناسبت جشن تعطیلات داده شده بود همه‌شون به تنهایی توسط خدمتکار پیر جمع‌آوری شده بودن. وقتی چانگ گنگ شنید این هدایا توسط پدر شن یی فرستاده شدن، خدمتکار پیر رو دنبال کرد تا از سر کنجکاوی سرکی بکشه.

پیرمرد شن هم خودش عجیب و غریب بود. در سنین جوانی دوست داشت که بازی کنه، و در میانسالی هم همچنان به بازی کردن ادامه داده بود، و حالا که توی این سال‌های آخر عمرش از بازی کردن خسته شده بود، به دنبال روشن‌فکری و جاودانگی رفته بود و توجهی به جهان پیش پا افتاده نمی‌کرد. طبیعتا از ساخت قرص‌های جاودانگی و تبخیر کردن شراب استقبال می‌کرد.

Sha Po Lang / Persian TranslationTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang