چانگ گنگ سریع واکنش نشون داد و اونو به موقع گرفت. متوجه شد که این در واقع فلوت بامبوییِ دست سازیه که خیلی ساده و زمخت ساخته شده.
و در رابطه با جینگشو، گو یون یه نگاهی بهش انداخت و فهمید که با اینکه اون یه عوضیه اما شاید یکم به درد بخوره؛ اون خیلی سریع این رهبر اصلی راهزنها رو به بقیه بست و به گوشهای پرتشون کرد. در این زمان، اون بیشتر در مورد اینکه چانگ گنگ کجا رفته نگران بود.
این اتفاق زمانی افتاد که چانگ گنگ قشنگ به موقع گفت میخواد بره با یکی از دوستهاش در مورد گذرگاه مخفی کوه تحقیق کنه. گو یون از درون احساس آرامش کرد. در ظاهر، اون بهش یه مشت سرباز اردوگاه آهنی سیاه داده بود، بهش گفته بود مراقب راهزنهایی که از تور عبور میکنن باشه.
گو یون با تماشای رفتنش، به سواره نظام سیاهی که در گوشهای ایستاده بود گفت: «دنبال دو نفری که حواسشون بهش باشه بگرد، اگه اعلیحضرت خیلی زود برگشت، بهش یه کاری واسه انجام دادن بده، اجازه نده بیاد اینجا.»
سرباز دستورش رو گرفت و رفت؛ گو یون بالاخره نگاهش رو ازش گرفت.
نگاهش رو از اول تا آخر بین گروهی از راهزنهای دستگیر شده چرخوند. درون نگاهش بر خلاف همیشه خشونتی موج میزد: «من فقط یه سؤال دارم، چند تا ورودی و خروجی توی این لونهی موشهای زیر زمینی دارین؟ لطفاً از وضعیت فعلیتون مطلع باشین. بذارین اینجوری انجامش بدیم: از اولین نفری که سمت غرب نشسته شروع میکنیم و اگه صحبت نکرد سرش رو همونجا ببرین. وقتی کار نفر اول تموم شد، بعدی میتونه جزئیات بیشتری بهش اضافه کنه. اگه نتونست چیز بیشتری اضافه کنه، پس متأسفم. کسایی که اول خط هستن میتونن مزیت بیشتری داشته باشن، بیایین شروع کنیم، وقتی تا سه شمردیم، صحبت نکردن مساویه با سر بریدن، و حتی اونی هم که چرندیات به هم ببافه سرش بریده میشه.»
راهزنها از ترس مارکوس حافظ صلح، که حتی از خود راهزنها هم وحشیتر بود میخکوب شدن.
سواره نظام سیاهی که بهش دستور داده شده بود تا بازجویی کنه از نفر اولی که چهرهاش بیانگر هیچ احساسی نبود سؤال کرد. نفر اول به طور غیر ارادی به عقب و جلو نگاه میکرد، قادر به تصمیم گرفتن نبود.
گو یون برای پایین آوردن دستش تردیدی نکرد، گه فنگ رن در دستهای سواره نظام شروع به حرکت کرد.
سواره نظام معمولا فقط نحوه کشتن مردم رو میدونست، میمون پرورش نداده بود و حتی روش سر بریدن هم مطالعه نکرده بود. تیغههای گه فنگ رن روی گردن راهزن چرخید، اما متأسفانه، توی استخوان مفصل گردنش گیر کرد. سر راهزن نصف سالم و نصف بریده شده بود، لوله صوتیش هنوز بریده نشده بود، فریادهای گوش خراشش گلهای از پرندگانی که در نزدیکی و یا حتی دور تر از کوهها بودن رو هم ترسوند.
ŞİMDİ OKUDUĞUN
Sha Po Lang / Persian Translation
Aksiyon✾ 𝐍𝐚𝐦𝐞 𝐍𝐨𝐯𝐞𝐥 : ↬Sha po lang ⭐️ ✾ 𝐀𝐮𝐭𝐡𝐨𝐫 (𝐒) : ↬Priest🌷 ✾ 𝐄𝐧𝐠𝐥𝐢𝐬𝐡 𝐓𝐫𝐚𝐧𝐬𝐥𝐚𝐭𝐨𝐫 : ↬Northwest flower🌸 ━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━ ✾ خلاصه : در دوران سلسه ی لیانگ بزرگ زندگی مردم با وجود ابزار آلات ماشینی که از سوختی به نام ز...