امروز یه صبح شنبه ی آفتابی، روز مورد علاقه کیونگسو بین روزای هفته بود... چون هر شنبه، جونگین اونو به محل مورد علاقه کیونگسو، یعنی فروشگاه می برد...
اگه یکی –که بیشتر اوقات چانیول بود- ازش می پرسید چرا فروشگاه جای مورد علاقشه نه شهربازی و آکواریوم، کیونگسو با لبخند درخشانش به راحتی جواب میداد:
- چون کیونگسو دوست داره سوار چرخ فروشگاه بشه! جونگین می تونه کیونگسو رو هل بده و این باحاله!
و این، توضیحی برای جونمیونی بود که همیشه فروشگاهش رو با جعبه ی کورن فلکس های پخش و پلا شده روی زمین می دید...
- جونگین؟
کیونگسو دوست پسرش رو که حالا داشت بین شیر و آبمیوه انتخاب می کرد تا کدوم رو توی چرخ بذاره، صدا کرد...
- جونگین...
دست سمجی که آستین مرد بلندتر رو کشید، باعث شد جونگین سرش رو برگردونه و به پسر چشم درشت نگاه کنه...
آهی کشید و تصمیم گرفت به جاش هر دو نوشیدنی رو بخره و توی چرخی که کیونگسو توش نشسته بود پرتشون کرد... دستای چاقالو و پاهای پسر به خاطر اندازه ی بزرگشون آویزون بودن... به هر حال اون 23 سالش بود... اما جونگین از وقتی که فهمیده بود کیونگسو عاشق روندن چرخ فروشگاهه تصمیم گرفته بود سر اینجور چیزا باهاش بحث نکنه...
- جونگین!
چرا کاهو سبزه؟
چرا آدامس توپیا گردن؟
چرا در باز و بسته میشه؟
چطوری کورن فلکسا ساخته میشن؟
تولد مک دونالد کیه؟جونگین گیج نگاهش کرد و داشت به این فکر می کرد چطوری می تونه جواب سوالای دوست پسرشو بده که خفه شه... توی این دنیا، کار مورد علاقه ی کیونگسو سوال پرسیدن در مورد هر چیزی و هر کسی که کنجکاویش رو تحریک می کرد، بود... جونگین اینو خیلی کیوت می دید؛ به هر حال بانمکم بود... اما در هر صورت جونگین یه دانشجوی ساده با بهره هوشی متوسط بود و گاهی واقعا پاسخ سوالای ساده ی کیونگسو رو نمی دونست...
کیونگسو با اینکه عقب ماندگی ذهنی داشت اما به طور غریبی توی دنیای کوچیک خودش باهوش بود... واقعا خاص بود...
- چرا جونگین به کیونگسو اینطوری نگاه می کنه؟
کیونگسو هویجی رو برداشت و باهاش طوری که انگار هویجه اَبَر قهرمانه، بازی کرد...
- هیچی...
جونگین زیر لب زمزمه کرد و کمی لبخند زد:
- می تونی برام مورد بعدی لیست خریدمون رو بخونی؟
چشمای کیونگسو گشاد شدن و لیست بلند بالای خریدشون رو محکم با دو دستش جلوی سینش گرفت... قبل اینکه با خجالت لبخند بزنه؛ اول به کاغذ توی دستش با دقت نگاه کرد... جونگین صبر کرد...
VOUS LISEZ
[Completed] •⊱ I Promise You ⊰• (KaiSoo) Persian Translation
Fanfiction⋅⋅⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⋅⋅ فن فیکشن ترجمهای I Promise You | بهت قول میدم کاپل: کایسو، چانبک ژانر: فلاف، رومنس، دراما نویسنده: ParkBaekkie مترجم: KittenHoney (@smilic_) خلاصه: کیونگسو پسر ۲۳ ساله ای که ناتوانی ذهنی داره و مثل بچه های هفت ساله...