.。.:*☆⑧همسایه ی جدید⑧☆*: .。.

336 109 84
                                    

تولدت مبارک یوهوووو^^
امیدوارم امسال برات شاد و پر از اتفاقای خوب باشه(๑•ᴗ•๑)♡ و همین طور پر از کامنت ><

I PROMISE YOU

- هی! شنیدم یکی قراره اینجا اسباب کشی کنه.

این حرف جونگین به پسرداییش که سرگرم چک کردن برگه های داخل تخته شاسیش بود و حتی وقت سر بالا اوردن نداشت، بود... چانیول سرش رو تکون داد و به صفحه ی بعدی رفت...

- می دونم یکم سخته. اما میشه یکم بی سر و صدا تر باشه؟

- منم مطمئن نیستم. کامیونش خیلی سر و صدا داره.

- خیلیم وسایل داره.

جونگین حرف چانیول رو کامل کرد و به دو مردی که جعبه های بزرگی رو که از کامیون خارج می کردن، نگاه کرد... خیابون توسط ست مبلمان، آباژور، یه قفسه ی آنتیک، ساعت پاندولی و پیانوی مجللی که جونگین حدس زد اندازه ی اجداد بزرگش قدمت داشته باشه اشغال شده بود...

- حالا همه ی این وسایل توی خونش جا میشه؟

- آره. دو تا واحد اجاره کرده.

چانیول پوزخند زد... چشماش شبیه اسکناس های دلار شده بودن...

- حتما باید خیلی پولدار باشه! و می دونی این یعنی چی؟

جونگین خرناس کشید:

- چی؟

- پول بیشتر!

- هاه... نمی دونستم آپارتمانت اجاره ی دو واحد هم زمان رو هم پیشنهاد می ده.

با دستاش عدد دو رو نشون داد و چشماش رو چرخوند:

- اینجا واقعا هتله یا چی؟

- دو واحد یک جا داشتن فقط برای افراد سرآمده، جونگین...

چانیول دراماتیک وار ابروهاش رو بالا برد:

- از این قضیه خبر نداشتی چون جزئی از اونا نیستی... جزئی از ما، در واقع.

- ازت متنفرم

جونگین زیر لب فحشی داد و پوزخند چانیول عمیق تر شد...

- خب پس این مستاجرت کیه؟

- هوممم... هنوز اسم واقعیش رو نمی دونم... اما اینجا اینو نوشته.

چانیول به بالای کاغذ بلند توی دستاش اشاره کرد و چشمای جونگین برای دید بهتر لوچ شدن...

- رئیس.

پسر بلند تر، بلند نوشته رو خوند.

جونگین مکثی کرد.

- وایسا.
چرا حس می کنم قبلا این اسمو شنیدم؟ الان مو به تنم سیخ میشه...

- می شناسمش درسته؟

چانیول در تخته شاسیش رو بست و شونش رو بالا انداخت...

[Completed] •⊱ I Promise You ⊰• (KaiSoo) Persian TranslationWhere stories live. Discover now