.。.:*☆⑪اسپاگتی⑪☆*: .。.

326 107 81
                                    

- بفرما

جونگین هوفی کشید و خودش رو کنار کیونگسویی انداخت که روی زمین دراز کشیده بود و صورتش پشت مجله ی کاتالوگ غذایی که بهش نگاه می کرد، قایم شده بود...

- چند بار صدات زدم... ناهار آماده‌س

- کیونگسو صدای جونگین رو نشنید

همون طور که هنوز چشماش قفل صفحات رنگارنگ مجله که پر از عکس غذا های مختلف بود، بود زیر لب گفت:

- کیونگسو سرش شلوغه! داره مجله می خونه!

جونگین باید به حرفش می خندید... ‌در واقع می دونست که کیونگسو زیاد نمی تونه بخونه. خب... آره می تونست بخونه. اما نه کلماتی مثل "خامه‌ی کاراملی شده" یا "پاستای‌ نیمه‌پخته" که پشت جلد مجله ای که کیونگسو با مشتش نگه داشته بود چاپ شده بود.

جونگین پرسید:

- از کجا آوردیش؟

دقیقا یادش نمی اومد کی همچین مجله‌ای که پر از تصاویر غذاهای مختلف بود رو به خونه آورده باشه... نگاه کردن به اون عکس‌ها باعث می شد شکمش از گشنگی قار و قور کنه...

- می تونی یه لحظه بذاریش کنار تا بریم غذا بخوریم؟

کیونگسو سرش رو تکون داد:

- اما کیونگسو هنوز داره در مورد غذاها یاد می‌گیره! چانیول هیونگ به کیونگسو اینو داد و گفت باید یاد بگیره چطوری آشپزی کنه!

- اوه کیونگسوی من. بازم شروع شد...

جونگین سرش رو تکون داد. این روزا کیونگسو خیلی اصرار به پخت و پز می کرد. انگار به آشپزی علاقه پیدا کرده بود و حتی جای کارتون هایی که همیشه می دید، حالا فقط برنامه های آشپزی رو نگاه می کرد...

- می تونی کتابت رو بعد از شام بخونی. باشه؟
می خوای غذا سرد شه؟

کیونگسو یه کوچولو سرش رو بالا آورد و به جونگین نگاهی انداخت:

- اما همیشه جونگین برای کیونگسو آشپزی می کنه. این نامردیه... کیونگسو هم می خواد آشپزی کنه.

- این وظیفمه، به عنوان دوست پسرت...

گونه های کیونگسو با شنیدن کلمه ی آخر رنگ گرفتن...

- و از این که مراقبتم خیلی خوشحالم... از این مطمئنم که هر روز به موقع کلی غذای خوشمزه می خوری...

لبخند با محبت جونگین باعث شد کیونگسو سرش رو تکون بده و دست مرد مقابلش رو بگیره و اون رو سمت آشپزخونه بکشه...
مثل همیشه، با اشتها سبزیجات و ماهی‌ای که رو به روش بود رو تموم کرد... جونگین مطابق میلش شیرین و خوشمزه درست کرده بودشون... گاهی اوقات، وقتی که موقع جویدن دور دهنش رو کثیف می کرد جونگین لبش رو تمیز می کرد... از اینکه جونگین همیشه و در هر زمانی کنارشه، باعث می شد خیلی خوشحال و سپاس گزار باشه...

[Completed] •⊱ I Promise You ⊰• (KaiSoo) Persian TranslationOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz